نیروی خودفریبی از جاذبه قوی تر است

یه جایی از اعتراض کردن خسته شدم. بجای اعتراض لبخند زدم.همه چی مثل قبل بود اما من در ظاهر از یک فرد همیشه معترض تبدیل شده بودم به کسی که اهل مداراست.

من دقیقا به همین حال دچارم امشب*

شده دلتنگ بشید برای آدم هایی که کنارشون زندگی میکنید؟

من دقیقا به همین حال دچارم امروز!

بیشعوری

در کسری از ثانیه همه رفتند در حیاط که برف را تماشا کنند. نه همدلانه که مصداق حقیقی یک بیشعور داد زدم: کی گفت بی اجازه بیاید بیرون؟ سریع برگردین.
بعدش؟ از خودم متنفر شدم که این همه خالی از شعور رفتار کردم.

نرود میخ آهنی در سنگ

داشتم به حرفها و نصایحش گوش میدادم در حالیکه از ذهنم میگذشت: دوستت دارم بهت احترام میگذارم اما حرفهای خوب و درستت به کارم نمیاد چون سیستم فکری و سبک زندگیت رو نمی پسندم.

حرارت زندگی ست در رگ های خانه

یک گلدان خریده بودم؛ برگهاش زرد شد و ریخت.گفتم مامان این دیگه سرحال نمیشه.میندازمش دور.
مامان گلدان را گذاشت پشت پنجره آشپزخانه و لبخند زد گفت بسپر به من. امروز بعد از دو ماه دیدم جوانه زده و برگهاش سبز شده. یادم آمد مامان آدمِ ناامید شدن نیست وگرنه باید خیلی پیش تر از من ناامید میشد:)

پارکینگ وصال

وصال تازه آغاز تولد نوزادی ست به نام رابطه. نوزاد را رها کنی خودش تربیت نمیشود رشد نمیکند.
وصال پارکینگ نیست که بهش برسی و تمام؛ به قول شازده کوچولوی فقید : باید مراقب گلت باشی.

لباسِ هم باشید

عیبِ آدمی رو که دوستش دارید جلوی بقیه بپوشونید؛ مشکلتون رو جلوی دیگران جار نزنید. دیگران یعنی حتی نزدیکانتون؛ چون شما با هم خوب میشید و همدیگه رو می بخشید اما اونها یادشون نمیره....

دعوا سرِ آرامش بود

گفت: من سعی میکنم آروم باشم تو رو هم آروم کنم؛ چون هم عصبانی هستی هم داری من رو عصبانی میکنی.

در حالی که داد میزد جواب داد: آرومم! آرومم با تو؛ کی میخوای بفهمی آخه! و اشکهاش ریخت.


گره

به نظرم صمیمیت محصولِ زمانی هست که از عمر یک ارتباط گذشته.

به صمیمیت هایی که با باج خواستن و باج دادن عاطفی ایجاد بشه مشکل دارم.

هر چه هستی باش اما باش *

تو بتی هستی که شفا نمیدهد اما دل می برد و من ابراهیمی که دل به بتی سپرده و میخواهد تبرش را گم کند.

*عنوان از دکتر قیصر امین پور