۱۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

حال همه ی ما خوب است اما تو باور نکن!*

به خودمان دروغ نگوییم که قرار است چیزی را جبران کنیم فقط میتوانیم آنچه پیش تر شروع شده را ترمیم کنیم و ادامه دهیم

سبک زندگی ماری

چه خوبند مارها؛ وقتی پوست می اندازند دلشان برای پوست سابق تنگ نمیشود
پوست قبلی را ترک میکنند و میروند پی باقی زندگی...

مرا هزار امیدست و هر هزار تویی*

امروز حرارت نفس های خوشبختی را روی پوست صورتم حس میکردم وقتی با مادرم قدم میزدم.

دارم فکر میکنم شیرین تر از اینکه "دارمش" در جهانم نیست.

*عنوان از سیمین بهبهانی

فقط یک جمله وقت داری

فکر کن باید در یک جمله یک موضوع پیچیده را تعریف میکردم

سخت بود شجاعانه رفتار نکردم دروغ گفتم

خودم بودم

من هرگز نخواستم که از عشق ، افسانه یی بیافرینم .
باور کن .
من می خواستم که با دوست داشتن زندگی کنم...
کودکانه و ساده و روستایی ؛
نادر ابراهیمی

ولیکن آفتابی یا مه تابان؟ نمیدانم*

من کدام نیمه ام
نیمی که به سوی تو می دود
نیمی که از تو میگریزد
غارت کردی مرا از خودم!
*عنوان از عراقی

در اندرون من خسته دل ندانم کیست*

گفت منم صبح میام همراهت؛ تا بالا برسیم وقت داریم حرف بزنیم

گفتم نه! من میرم یه چند ساعت دور باشم ار همه که حرف نزنم و نشنوم!

گفت باشه ؛ میریم چند ساعت با هم سکوت میکنیم. قبول؟

*عنوان از حافظ

ظلمت نفسی فاغفرلی*

سر فرصت می نشینی و سر رشته ی همه چاله ها و چاه هایی که در آن افتادی پیدا میکنی.

آخرش به خودت میرسی؛ می بینی چقدر به خودت بد کردی و چقدر بدهکاری

و روزی که بخواهی بدهی ات را از خودت وصول کنی...

*سوره قصص آیه 16

بهمنی بدون خون اما جاویدان

امروز روز سختی بود که بالاخره رسید.دکتر دنبال دلیل بود در چند سوال تو را پیدا کرد.
بعد در پرونده ی پزشکی ام نام و سن و شغل و تحصیلات تو را پرسید و نوشت.
الان دارم به پرونده خودم فکر میکنم که همش درباره توست.

کنون دم درکش ای سعدی که کار از دست بیرون شد

خیره شده بودم به تابلویی گوشه بزرگراه؛ نوشته بود: صافکاری بدون رنگ

یادم آمد هزار جا خوانده ام خوب شدن با مثل روز اول شدن فرق دارد.