۸۲ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است

دیر و دور

آقای دکتر بزرگواری کردن فرمودن مشکل چی بود که عنوان کردی.

دیر پرسید. گفتم وقت ندارم. باید برم. 

شنیدی میگن دیر رسیدن از هرگز نرسیدن بهتره؟ این فقط درباره رانندگی صدق میکنه. در زندگی عادی گاهی هرگز نرسیدن خیلی بهتر از دیر رسیدن هست.

 

صندوق امانات

آدمهایی که بارش بارون رو خبر میدن مثل یه گنج شخصی حفظ کنید.

رقیب عشقی من، سیگار

گفت خیلی دوستتون دارم

گفتم خیلی یعنی چقدر 

گفت اندازه یه عشق چهارساله؛ قدر سیگار دوستتون دارم.

یاد چوپانی افتادم که به موسی گفت میخواد موهای خدا رو شونه کنه...جنس دوست داشتنش اینطور بود.

گفت حتی گاهی شبها فکر میکنم شما رو بیشتر دوست دارم یا سیگار رو.

بغلم کن که جهان ساکت و غمگین نشود*

ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست

عاشقی شیوه ی رندان بلاکش باشد 

دیشب که قبل از رفتن خواست بغلش کنم گفت خانوم چیزی شده؟ غمگین به نظر میرسید.

نگفتم غمم تویی که دوستت دارم.

به همین بیت فکر میکردم...به شاخه گلی که هفته پیش به دستم رسید و روی کارتش نوشته بود: ممنون که فکر نکردین از دست رفته هستم و باز هم دوستم داشتید.

دوست داشتن یه قلندر میخواد که پشیمون نشه خسته نشه و ادامه بده. 

فصل تازه

پیچکِ پروین خانوم و اقا رضا میخواد درخت بشه و به خودش بیش از دیگران تکیه میکنهک

خاک

کنار سفره شام امشب امید داشت سعدی میخوند: 

گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من

از خاک بیش نه، که از خاک کمتریم

امید میدونه چقدر دوست دارم شعر بخونه... زمان و مکان فراموشم میشه وقتی داره شعر میخونه...جانم یکپارچه شوق و گوش میشه.

به من بهانه ای بده که کم شه باورم به تو *

منصوره و مریم میگن دیگه روزهای سخت تموم شد؛ زندگی دیگه نمیتونه کاری با ما بکنه. اما من باور نمیکنم. سختی های زندگی پایان نداره و انسان، خداوندِ سازگاری و عادت و خوگرفتن هست.

لحظه ها رو خالکوبی نکنیم

سال پیش مهر موبایلم رو دزد برد. لب خیابون گریه میکردم و نعره میزدم ....مامان گفت فدای سرت.یه گوشی بهتر میخری، نو مدل جدید. گفتم مامان چی داری میگی، همه چی که پول نیست. خاطره هام چی...

آدم هرچی کمتر با دیگران دنبال ثبت خاطره باشه بعدها راحت تر خواهد بود. به لحظه هامون عمق ندیم... خاطره ساختن مثل خالکوبی کردن هست. 

تفسیر به رای

خویشتنداری یعنی فکر نکنم قبلا زندگیم چه طور بود الان چه طور شده.

خویشتنداری یعنی اهمیت ندم به اینکه ادمها چرا ....

خویشتنداری یعنی فقط خودم رو بازخواست کنم.

اشک صدای اندرون است*

کالبدم بدنم جسمم همون هست که سابق بود. ولی روحم ریزش کرده...

انگار یکی دست و پا داره اما لمس شده  و فلج هست.

یه بخشی از من نیست. احساس پیچکی رو دارم که دیوارش ریخته.

حواسم هست باید به خودم مسلط باشم و از خودم مراقبت کنم اما فرصت دلسوزی و آه و ناله به خودم ندم. 

به قول امیر وضعیت سفید : ( که چقدر شبیه بود احوالاتش به احوالات من) قوی باش مرد!