۲۱ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

ایمان امید را بارور میکند*

بزرگمهر حسین پور روی اینستاش نوشته هواپیما در حال سقوط بود و روم نمیشد دعا کنم

چون ....

بعضیا دلشون انقدر پاکه انگار همین الان متولد شدن

*از فیلم هر شب تنهایی 

پاییز بر مدار بیقراری

بزن بارون
زمین خشک رو تر کن
سرود زندگی سرکن
دلم تنگه

* مهر تموم شد نفسای آخرشه

شادی الکی

در خیابان

دختری دیدید الکی میخندد

از آن خنده های دهان به اندازه عرض شانه باز و قهقهه مستانه

در حالیکه بیسکوییت رنگارنگ میخورد

منم !

که حزنم بیش از توان شده و این شکلی بیرون زده :)

تنها نیستم،تو در دل منی*

بیش از پنج بار کل سریال مختارنامه رو دیدم خیلی جاها عمیقا بر دلم نشست اما این دیالوگ مختار به عمره بانو ما را کشت...
* دیالوگ فبلم مختارنامه

پرونده های نیمه باز زندگی

گاهی بهتر است پل های پشت سرتان را خراب کنید
چیزی شبیه سیلی های محسن تنابنده در فیلم گینس
وقتی میخواست خودش را مجبور کند به برنگشتن و ترک کردن...

مذهب عصر عاشورا

گفت میذارم واسه بعد عاشورا؛الان از امام حسین خجالت میکشم!

باورش شده بود عصر روز عاشورا دیگه امام حسین (ع) زنده نیست.

بفهم که نداریش

کسی که بفهمه ندارش حتما دارش

و کسی که نمیفهمه نداره...نداریش خیلی عمیقه

*عنوان از آقای رائفی پور

از گذشته نمیشه سبقت گرفت

این جمله دیالوگ یه فیلم بود.

به نظرم درسته اما فرق داره با چیزی به نام حمل فرساینده ی خاطرات و حوادث

و کش دادنشون به اسم عادت و نوستالژی

ترمز میکنم پس هستم

حاشیه جاده روی یک بنز زرد بزرگ نوشته شده بود:
لطفا زنده بمانید!
داشت دیر میشد باید زودتر میرسیدم اما سرعتم رو کم کردم
فکر کردم یه آدم بدقول زنده از یه مرده حتما بهتره.

به خواب نیز نمی بینمش ؛ چه جای وصال*

سلام حضرت حافظ
پله های آرامگاه شما ما را کشت
درست اولین بار که سرازیر شدم از دیدارتان ...
*حافظ