دخترم افرا

به این فکر میکردم که بچه های خانواده ای که فرزند پروری را درست میدانند به سبک امثال من و همه عوام ۱۵ سالگی انتخاب رشته نمیکنند.۵ یا ۶ سالگی در یک زمینه مشخص استعدادیابی می شوند و شروع میکنند. وقتی۱۵ ساله میشوند اولین ثمرات اینکه راه را درست پیمودند نشان میدهند.
افرای مادر
زیاد فکر میکنم چه طور آدم قابلی باشم برای کنار تو بودن و رشد دادنت.اما همین که هنوز خودم را پیدا نکردم و در تکاپوی ساختن خودم هستم معلوم میکند برای مادری زود است با تمام اختلاف سنی که سال به سال بین من و تو دارد بیشتر میشود.

ما به بقیه توپ میدیم که گل بزنن

وقتی از رفتار یکی ناراحت میشم اول یقه خودمو میگیرم که چرا به یک نفر انقدر فرصت و زمینه دادم که حالا بتونه ناراحتم کنه. خوب شما حتی از برادرتون هم میتونید این مجال و زمینه رو سلب کنید همکار و همکلاسی و ... که جای خود دارن. بیش از پنجاه درصد مسائل به این شیوه برای من قابل حل بوده‌.

سرشکسته با دامنی پر از گردو

دیگران مسئولِ حالِ ما نیستند.

ولی اگر یک نفر باعث شد حالتون و رابطه تون با خودتون بد بشه یا ترکش کنید یا ازش فاصله بگیرید. هوشمندانه رفتار کنید و به امید طناب و چراغ قوه ای که به دستتون میده در چاه  نرید.


فقط مسائل کمی در جهان به ما ربط داره

هرچی کمتر دیگران رو در فشار بگذاریم و توضیح بخوایم

کمتر دروغ میشنویم.

حدالمقدور توضیح نخواهید

رفتار آدمها خودش کلمه ست توضیح هست.


حواست هست کجای داستانِ خودت ایستادی؟

گفت الان عاقلانه و منطقی رفتار کردن من خودش یه حماقت محسوب میشه.

حرفش حداقل درباره من که درست بود.

سلام بر من وقتی دلتنگ توام

گفت فاطمه نگرانشم چون وقتی عصبانی میشه سیگار میکشه. تا روز دادگاهمون میخواد چقدر سیگار بکشه؟

بعد یه آهنگ play کرد که برق نگاهش میگفت آهنگ به شوهرش ربط داره: کنارم خیلی ها هستن، دلم پیشِ تو آرومه

قدرشناسی اول از خودت شروع میشه

قدردانِ خودم هستم برای راهی که اومدم تا بیست و هفت سالگی؛ برای شناختی که از خودم پیدا کردم پشت هر اشتباه و درست. هیچی اندازه دوباره بلند شدن سخت نیست. اگر قوی نبودم تقویم از مرداد ۹۵ به اردیبهشت ۹۷ نمیرسید. دختر جان برای راهی که از خودت تا خودت آمده ای دمت گرم.


سِری کاری

یه جعبه دستمال کاغذی روی میزش بود و من داشتم گریه میکردم. گفتم اینکه دوستش دارم ربطی به شایستگی های نداشته ی اون نداره. به من ربط داره که بلدم این جعبه دستمال کاغذی رو انقدر یونیک دوست داشته باشم انگار نه انگار که هزار تا ازش تولید شده. و این بدترین چیزی بود که درباره بخشی از آدم ها و خودم فهمیدم.

من سر زلفت به دو عالم نفروشم*

من دبیرستانی که بودم یه دوست بسیار منفعل داشتم که هر محبتی رو با درنگ طولانی درک میکرد یا به ندرت همراه میشد و یک پروسه خسته کننده ای با این توجیه که : من اینم!

بعدتر دنیا به کامِ دل ما چرخید که هانیه خانومی شد دوستم که متوجه میشد رابطه یه تلاشِ دونفره ست . حل اختلاف بلد بود دهنده بودن و پذیرنده بودن رو بلد بود وقت گذاشتن همراهی کردن و خیلی موهبت های دیگه که در یک ارتباط منجر به پویایی و شیرینی ارتباط میشه. امشب یکباره یاد اون دوران افتادم ؛ من اگر واقعا و کاملا احساس ارزشمندی داشتم هزینه کردن اون حجم وقت و احساس برای یه بت سرد سنگی بی معنی بود.هوش و سواد عاطفی آدمها رو ارزیابی کنید و از قربانی کردن خودتون برای خوشنودی شریک عاطفی که همراه شدن رو بلد نیست یا براش تلاشی نمیکنه برحذر باشید.رابطه اگر فقط بر پایه تلاش یک نفر باشه میشه تنهایی دونفره که بسیار عذاب آوره در درازمدت!

سوی شیراز گذرکن که مرا یار آنجاست*

مده ای رفیق پندم که نظر بر او فکندم

تو میان ما ندانی که چه میرود نهانی

سعدی شیرازی