من دبیرستانی که بودم یه دوست بسیار منفعل داشتم که هر محبتی رو با درنگ طولانی درک میکرد یا به ندرت همراه میشد و یک پروسه خسته کننده ای با این توجیه که : من اینم!

بعدتر دنیا به کامِ دل ما چرخید که هانیه خانومی شد دوستم که متوجه میشد رابطه یه تلاشِ دونفره ست . حل اختلاف بلد بود دهنده بودن و پذیرنده بودن رو بلد بود وقت گذاشتن همراهی کردن و خیلی موهبت های دیگه که در یک ارتباط منجر به پویایی و شیرینی ارتباط میشه. امشب یکباره یاد اون دوران افتادم ؛ من اگر واقعا و کاملا احساس ارزشمندی داشتم هزینه کردن اون حجم وقت و احساس برای یه بت سرد سنگی بی معنی بود.هوش و سواد عاطفی آدمها رو ارزیابی کنید و از قربانی کردن خودتون برای خوشنودی شریک عاطفی که همراه شدن رو بلد نیست یا براش تلاشی نمیکنه برحذر باشید.رابطه اگر فقط بر پایه تلاش یک نفر باشه میشه تنهایی دونفره که بسیار عذاب آوره در درازمدت!