اولویت

قدرت یعنی ترمیم کردن زخم ها و آسیب های خودت رو بلد باشی.

یعنی بلد باشی از خودت مراقبت کنی و در قبال خودت مسئولانه برخورد کنی.

در توهمِ داشتنش

قرآن رو داد دستم و گفت شما برای من بازش کن.یادم شبی افتادم که احساس کرده بودم برای خوشبختی باید از خدا قدرشناسی کنم گفتم بریم پیاده روی اربعین؟گفت تو؟! و به من خندیده بود.

کلا خدا و مصادیقش را از آن شب بخشیدم به اهلش...به همه ی آنهایی که فکر میکردند خدا ارث پدرشان است و خدا را زنده زنده بین خودشان قسمت کرده بودند.

زیبایی اگر صورت بود شبیه تو میشد

گفت ۲۶ سالگی خودم رو یادم نیست.

گفتم من یادمه؛ اولین بار ۲۶ ساله بودین که دیدمتون.

اولین بار که دیدمش یه سوالی پرسید گفتم دیگه محاله تحمل کنم ببینمش اما حالا سالهاست که می بینمش و اشتیاق دارم برای دیدنش.

۲۶ سالگی

زیبایی این سن برای من این بوده که هرچی رو خواستم موکول کنم به وقت دیگه ای حس کردم حالا وقتشه که انجام بشه، هر تغییر و اصلاح و تازه شدنی؛ هر جدایی و آغاز و ادامه دادنی...برای من این شکلی بوده ۲۶ سالگی :)

دومینو

رفتار بد دیگران اغلب محصول ناآگاهی و خطاهای ماست در ارتباطات و برخوردها.
اگر متوجه بشیم چه کردیم قطعا تعجب میکنیم از خرابیهایی که آغازگرش خودمون بودیم.

آخرش یکی ست

رفتم فروشگاه ماهی بخرم؛ فروشنده پیشنهاد کرد قزل آلا زنده ببرم که تازه ست؛ اما ماهی منجمد برداشتم.زنده میخریدم که جون دادن ماهی رو تو سبد ببینم و منتظر مرگش بشم که زودتر کارگر فروشگاه ماهی رو تکه کنه؟ احتمالا وقتی ماهی داشت بالا پایین میپرید لحظات آخر؛ به خودم میگفتم: این چرا نمی میره برم به کارم برسم!

دوردستِ بعید

پلک هام که به هم میرسند خوابت را می بینم؛ نه خوابِ بچگی ها که به شوق دیدنت می آمدم خانه مادربزرگ و می نشستم بالای سرت با موهات بازی میکردم تا بیدار شوی.
خوابِ این نزدیکی ها ...من آدم ضعیفی بودم نتوانستم به دوست داشتنت ادامه بدهم در حالی که عیب هایت عیان بود. وحالا ماه تولد توست. تولدت مبارک دشمنِ دوست داشتنی

دلا کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد*

یه صدایی درونم میگه: فاطمه! این دفعه میشه؛ میتونی دختر....
انگار یه شعله ی کوچیک روشن شده که دلگرمم کرده به خودم.
الان وقت خوبیه که زندگی لبخند بزنه.
* حافظ

کم اما همیشه

در یک سنی عشق همه چیز است اما کمی بعدتر محاسبات تغییر میکند.

بعدتر هیچ ویژگی ای چنان اغراق شده ستایش نمیشود که همه چیز باشد، خیلی ها را دوست داریم اما آن را که دوست تر داریم آگاه تر و قابل اعتمادتر است و فضائلی دارد که گره گشاست در هر تنش و پیچِ تندی.فضائلی که بخشی از آن مهارت های تداوم رابطه ست.

بخشی از من

کلی فریاد میزنه بعد کلماتش بین صدای گریه ش گم میشه؛ اشکهاشو پاک میکنم میگه نکن ولم کن.
خنده م میگیره از کارهاش؛ میگم دخترجون تو کِی میخوای بزرگ بشی، حرف بزن به جای داد و گریه . بغلش میکنم و فکر میکنیم کی بزرگ میشه این دخترکوچولوی سی و پنج ساله!