کلی فریاد میزنه بعد کلماتش بین صدای گریه ش گم میشه؛ اشکهاشو پاک میکنم میگه نکن ولم کن.
خنده م میگیره از کارهاش؛ میگم دخترجون تو کِی میخوای بزرگ بشی، حرف بزن به جای داد و گریه . بغلش میکنم و فکر میکنیم کی بزرگ میشه این دخترکوچولوی سی و پنج ساله!