۵۹ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

چهارشنبه

امروز که رفته بودم خرید به کیسه های شفاف و سبد های خرید دیگران نگاه میکردم دیدم از روی اجناسی که برمیدارند میشود آدمها را حدس زد. شخصیتشان ویژگی های اخلاقی حتی! خرید هم مثل رانندگی مثل معاشرت شخصیت آدمها را آشکار میکند.

جامعه پذیری

تلگرامتو چرا پاک کردی؟ سه ماهه روزی چند بار به این سوال جواب میدم. دارم به این نتیجه میرسم که داشتن تلگرام یکی از وظایف من بوده در برابر دیگران که در انجامش کوتاهی کردم!

به کجا پناه ببریم؛ کدام غار

این جامعه با یک ظاهر قراردادی مذهبی و با ارزش هایی ترسناک و نوظهور شبیه بهمنی ست که دارد فربه میشود و از کوه پایین می غلتد و بی گمان یک روز این بهمن بر سر ما آوار میشود.

چای دم کن خسته ام از تلخی نسکافه ها*

چای خوردن را شبیه یک آیین کامل به جا آورید؛

نعنا گل محمدی هل زعفران یا دارچین زیره یا زنجبیل اضافه کنید به چای؛ کنارش خرما و قند و کلوچه و لیمو و نبات و پولکی و کشمش بگذارید و چای را به یک لذت شاهانه بدل کنید.

*عنوان از حامد عسکری

تماشا

دوست دارم یک روز به "کاتاتونی" مبتلا شوی.تمام وقت زل بزنی به دیوار ؛ 

بعد من بیایم جلوی دیواری که به آن زل زدی بنشینم و حرف بزنم با تو.

راستش هیچ مرض سبک تری من را به آرزویم نمی رساند.

قوانین شخصی

به خاطر هیچ احدالناسی قوانین شخصی تان را زیر پا نگذارید و ایمانتان را به قانون های خودتان از دست ندهید.

عزت نفستان را از هر کس دیگری دوست تر داشته باشید.

پنج ماه پاییز

پاییز در حیاط خانه ی ما از آخر مرداد شروع میشد که عصرها برگ های زرد را جارو میکردم؛ ما چشمک برگ های سبز را از روی شاخه ها یادمان مانده بود و حالا با احترام داشتیم بدرقه شان میکردیم بی اینکه صدای شکسته تر شدنشان شادمان کند.همسایه ی طبیعت بودیم آن وقت ها نه مثل حالا که فامیل دوریم.

مادر فرزندی

گریه میکنه یا شایدم بغض کرده و بداخلاقه. بغلش میکنم میگم منم یه روزی هم سن و سال حالای تو بودم و باقی ماجرا. 

بعد با هم به خاطره های گذشته من میخندیم و متوجه میشه نرسیدن بخش مهم ماجرا نیست؛ میخنده و میفهمه باید زندگی رو سرپا نگه داره :)

چیزهایی هست که نمیدانی*

داد میزد؛ رگ گردن و پیشانیش متورم شده بود. میگفت : هنوز فرق صورت جلسه و صورت وضعیت رو نمیدونه توقع داره ماهی سه تومن حقوق بگیره.

خواستم بگم حقوق رو بابت چیزهایی میخواد که میدونه؛ نه چیزهایی که نمیدونه.از صدای دادش ترسیدم، نگفتم.

*عنوان نام فیلمی از فردین صاحب الزمانی

آداب برده داری

دقیقا قوانین کار از نظر بعضی کارفرماها مساوی با آداب برداری هست حالا اینجا برده ها بنا به نیاز ارباب در این نقطه تاریخ، تحصیلکرده و صاحب مهارت و دانش هستن.برده های جهان مدرنیم خندان تر آراسته تر و خسته تر.