۱۴۳ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

خیال میکنم دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی*

یه حالی داشتم که نگو،یه حالی داشتم که نپرس
یه تیکه از روحمو من جایی گذاشتم که نپرس*

شرح صدر

دلتنگی فقط روزهای اول سخته بعدش یکی از اعضای بدن میشه. بهش عادت میکنی و ازش مراقبت میکنی.

ضد شرم

هرکس داستان رو از زاویه ای تعریف میکنه که باعث خجالتِ خودش نشه و قهرمان داستانِ خودش باشه. منم این خطا رو درباره خودم مرتکب میشم که مدام به خودم حق بدم.

نوشدارو

به مغزی که سیری رو یک ربع با تاخیر میفهمه برای تحلیل اعتماد نکنید.

چسب زخم

اصلا مهم نیست. میگذره.
حالا تو هستی که انتخاب میکنی دو ماه طول بکشه یا دوسال؛ تو انتخاب میکنی  که یک خراش سطحی باشه یا جراحتی عمیق.

پشیمون میشی پریشون میشی*

تو در کنار خودت نیستی نمیدانی

که در کنار تو بودن چه عالمی دارد

*به قول امیدمون کنار با بغل فرق داره :)

بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست*

بیا بریم آهار؛ پاییز دشت آهار خیلی قشنگه. میای؟

حدفاصل طعم مربا تا گازوییل

گفت به حرف های مجری های رادیو که میگن صبحتون قشنگ همه رو دوست داشته باشید زندگی زیباست گوش نده. گفت زندگی میتونه پر از نکبت باشه و ما حق داریم متنفر عصبانی غمگین یا خسته باشیم.

به خودت بیا

تو را دوست داشتم؛ چنان که گویی تو آخرینِ عزیزانِ من بر روی زمینی!

و تو رنجم دادی، چنان که گویی من آخرینِ دشمنانِ تو بر روی زمینم!

غاده السلمان

Blindness

آن چه را که می شود به سر زنی آورد و او را زنده باقی گذاشت تحمل کرده بودند.
از کتاب" کوری " ژوزه ساراماگو