۱۵۹ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

جهت هشدار به خودم

دروغ گفتن به شدت برای آرامش مخرب هست. از طرفی گاها میتونیم به جای متوسل شدن به دروغ سکوت کنیم یا صراحتا بگیم با اجازتون توضیح نمیدم یا همچین چیزی.

نزدیک

برای من تنهایی هیچ وقت یه حس تضعیف کننده و غم انگیز نبوده. همیشه دوست داشتم تنهاییم رو؛ به قول دوست شاید چون همیشه اطرافم شلوغ بوده بخش هایی که انفرادی کوه رفتم سفر رفتم موزه رستوران سینما تئاتر رفتم برام خوشایند هم بوده حتی.

اما بعضی از آدمها بخشی از خلوت ما هستن؛ بخش از تنهایی ما. مثل پوست نزدیکن. روانشناس ها به نظرم اینطورن شبیه بعضی از دوست ها ؛ بعضی از بهترینشون. مثل خانواده حتی.

آن لحظه هزاربار تقدیم تو باد*

روی یه کانال پستی دیدم که گفتم کاش جمعه نبود ساعت اداری بود براش میفرستادم.

همون رو برام فرستاد. به روانشناسی که صبح روز تعطیل با ذهن خوانی حال خوب بهتون میده ایمان بیارید.


پنج شنبه

یه دوشنبه شبی بود. نشستیم با هم حرفای آخرو زدیم. زمستون بود؛ حسابی سرد.
بعد خداحافظ خداحافظ شما.
۲۲ ساله بودم؟ نه ۲۳ رو داشتم تموم میکردم . پتو رو که اومدم بکشم رو صورتم نیمه شب یه قطره اشک سُر خورد رو لپم. بعد رفتم پیش مشاور گفت حست چیه غم پشیمونی دلشوره عصبانیت ؟ گفتم نمیدونم.
داشتم به زهرا میگفتم ۲۷ سالگی سن بسیار قدرتمند و باحالیه چون سردرد میگیری شبش ولی اون یه قطره سُر نمیخوره رو صورتت.

دست حق را دیدی و نشناختی؟*

بچه بودم هرچی میشد همه میگفتن بزرگ میشی یادت میره.
شاید باید تلاش کنم بزرگتر بشم چون همه چی یادم مونده.
خدایا ممنون که ما رو یادت هست.

رابرت کیوساکی

ادوارد: میدونی فرق بین درد و رنج چیه؟

آنا: چه فرقی میکنه؟ وقتی دوتاشون بد هستن.

ادوارد: وقتهایی که با تو حرف میزنم و حواست پیش یکی دیگه س، این میشه رنج.

آنا: خب درد چیه اونوقت؟

ادوارد: که با این حال باز دوستت دارم!

*از کتاب اسب های لنونگراف شبیه ما نیستند.

روز اول

صد روز برای برگشتن به هرچیز یا ترک کردن هرچیز کافیست.

دیر شود مرگ ما را با خود می برد، نباید به مردن در زندگی عادت کنیم.

صابر ابر

نفس بکش

حالا یکی برای ما آدم آزاردهنده ای هست و دلیل مشخصی برای تحمل کردنش نداریم. همکار سابق؛ دوست قدیمی یا نه اصلا دوست فعلی که محسنات بسیاری داره اما ارتباطتون فرساینده ست و آزارتون میده. باز خلاص. هیچ اجباری نداره که ادامه بدین.

تعارف تمام

جلوی در خونه به ما رسیدن. همه سوار ماشین ها بودیم که بریم ختم؛ پیاده شدیم سلام دادیم باز همه نزدیک رفتن جهت بوس و بغل. من کمی نزدیک تر رفتم فقط؛ نه اندازه بقیه. چه کاریه وقتی چندان با یکی حس خوشایند ندارم یا خیلی آدم مهمی نیست در اولویت بندی هام برم بچسبم بهش توجه و محبتی که وجود نداره رو ابراز کنم. چه بهتر که صادقانه و با فاصله واقعی رفتار کنم.

زندگی در پیش رو*

از وقت تهدید کردن با " ترکت میکنما" ، " دیگه منو نمی بینی ها" و .... خیلی وقته گذشته. چون طرف مقابلتون ممکنه باور کنه شبانه چمدان ببنده و بره.
اگر کم توجهی، بی مهری یا رفتار گزنده ای می بینید سعی کنید بدون ناامنی دادن درباره ش حرف بزنید و حلش کنید.
زمان عشق های یگانه تموم شده؛ دیگه رنج کشیدن برای عشق تقدیس نمیشه.
الان عمر و زندگی ماست که یگانه ست.