۱۵۹ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

خونه نو

هر بار سُر میخوریم تا انتهای امام علی یه تیکه از خودمون رو میکاریم به این امید که جوونه بزنه. n نفری امام علی جنوب رو میریم، n-1نفر برمیگردیم.

آخرش؟ ما تموم میشیم و غم ادامه داره

هیچ غمی ، غم آخر نیست.

بلوغ یک مسیر است

من از ۲۷ ساله شدن میترسیدم. اما الان که ۴ ماهه شروع شده خوشحالم.
۲۷ سالگی برای من همون سنی شد که کم کم تونستم به خودم راست بگم؛ مثل والدی که به حرف کودکش با احترام گوش میده اما کاری که صلاح میدونه انجام میده، احساساتم رو دیدم هیجاناتم رو بروز دادم اما زیر سایه عقل؛ مثل مادری که به بچه ش میگه جایی بازی کن که ببینمت، دور نرو.
یاد گرفتم خودم احترامم عزت نفسم از هر آدم بیرونی ای ارزشمندتر هست. نیم سالی که گذشت پرماجرا و سخت و پردرس بود. به خودم یه جشن مقدماتی بلوغ بدهکارم.

سکوت حرف کمی نیست*

۹۲ ؛ ۹۳ بود. به من میگفتی سکوت از کلمه امن تر هست.
امروز فهمیدم درست میگفتی.

مقصد یه جای دور

دلم میخواد چمدون و کوله رو بردارم برم یه جای دور...تنها هم برم.

مهاجرت چرا انقدر دور از دسترس شد یکباره؟

در خانه اگر کس است یک حرف بس است

آدمها برای من به دو دسته تقسیم میشن:
اونها که فقط باید شنونده شون باشی و گوش شنوا ندارن؛
اونها که هم میشه شنونده باشی کنارشون هم میتونن بشنون.

جادوی زمان

هفده سال پیش همین روزها فرشید عروسی کرد؛ من و مریم و امید تمام روز در حال " از شادی در پوست خود نگنجیدن" بودیم. من هنوز همانم که در کل فیلم عروسی در پس زمینه می رقصد. نباید این همه گذشته باشد...انصاف نیست.

غمت به خیر، شبت نیز*

حتی وقتی محکم در رو پشت سرت می بندی و میری منتظری یکی پشت سرت بیاد تو کوچه.

اما از پیچ کوچه که رد شدی و نیومد دیگه غمت نباشه.

زهرا تو از پیچ کوچه رد شدی؟

از رویاهام

جمعه شب جاده تهران شلوغ بود. تو راه بهش گفتم اگر اسلام ترک نمیخورد میرفتم کلاس آواز ؛ گفت ترک نمیخوره برو.
گفتم حالا مهدیه محمدخانی هم نیستم صدام حیف بشه مشکلم اسلام نیست صدا ندارم. ولی آواز خوندن دوست دارم :)

مگه مهمه؟

یادمه سنتوری که تازه اومده بود من آهنگهاش رو گوش میدادم گریه میکردم حالا اینکه برای کی دقیقا گریه میکردم درست یادم نیست! شاید همکلاسی دبیرستانم.