مهمانی دائم با مهمانان موقتی

در جایی از نمایشنامه "مهمانسرای دو دنیا" اشمیت از زبان یکی از شخصیت ها بیان میکنه: کی در این جمع خودش رو دوست داره؟
سوال مهمه؛ چون جوابش سخته. شاید آسون باشه یکی دیگه تو رو دوست داشته باشه چون هیچی ازت نمیدونه. اما خودت که از تمام جزئیات باخبری؛ خودت رو دوست داری؟

پناهگاه

از چنگال افسردگی فصلی به دامان ورزش پناه می بریم؛ باشد که با ترشح سروتونین حالِ ما را خوب کند.

ندانمت کجایی*

تا حالا شده به یکی بگی موفق باشید؟ با همون تعبیری که هولدن کانفیلد از این عبارت داشت.
*عنوان از شیخ اجل

کلیددار قصر

سپهر داشت میگفت دلخوش نباشید به "تو با همه فرق داری" های اول رابطه؛ روز آخر همین قصری که براتون ساخته روی سرتون خراب میکنه و میگه"تو هم مثل همه بودی". 
بامزه بود نظرش...مثل گوجه سبز نمکی!

چراغ ها را خاموش کن

دیروز که بعد از هشت روز مرخصی برگشتم سرکار همکارم گفت خودمم باورم نمیشه اما الان که دیدمتون حس میکنم چقدر دلم براتون تنگ شده! 

بچه ها پریدن بغلم و من فقط ایستاده بودم تشکر میکردم؛ یاد استادم افتادم هر وقت خانومی بغلش میکرد می بوسیدش فقط تشکر میکرد و هیچ واکنش دیگه ای نشون نمیداد. انگار همین که اجازه می داد بوسیده بشه خودش یه جور محبت بوده. همیشه فکر میکردم چقدر مغروره اما امروز دیدم اگر اون بنده خدا هم رفتار متقابل نشون میداد قطعا در خفا میگفتیم مردک خجالت نمیکشه در جمع ترتیب معاشقه میده با شاگرداش! به قول عالیجناب داستایوفسکی در تاریکی همه ما شبیه یکدیگریم.


فیوزِ کنتورِ تخیلات

کتابخونه م رو مرتب میکردم سررسید یادداشت های روزانه 14 سالگی م رو پیدا کردم. حوصله شنا در گذشته رو نداشتم حتی بازش نکردم تورقی بکنم اما چند برگه از وسطش سُر خورد که خوندمش. بخشی از مسئله های امروزم رویاهای اون روزهام بوده و خوب اگر اتفاق نیفتاده بود هنوز رویای جذابی بود و بخش های سختش مستتر باقی می موند. من به قانون جذب اعتقاد ندارم اما لازمه مراقب خیالپردازی هامون باشیم.

رنگ آمیزی بزرگسالان

نشسته بودم کنارش و به شعرهاش گوش میدادم؛ وسط حرفهاش گفت: من تو رو میشناسم؛ تو ....
لبخند زدم. پوست انداخته بودم و منی را که میشناخت چند سالی بود ترک کرده بودم. باز شروع کرد به گلایه که: من همیشه تنها بودم!
 به تجربه فهمیده ام فقط وقتی میتوانی از تنهایی گله کنی که کسی را برای گفتن از تنهایی ات_حتی دور_ داشته باشی. تنها نبود. فقط داشت مظلومیت را نقش میکرد...نقاش خوبی هم نبود! 

تفاهم در سکوت

روی کانال "وهم سبز" نوشته :بغل راه حل نود درصدِ مشکلاته. 

راستش من امتحان کردم و جواب داده. تو همسرت/مادرت/فرزندت رو وسط یه مشاجره اساسی بغل کن ببین بعدش خود به خود تفاهم حاصل میشه یا نه! 

روزِ بغل کردن

21 ژانویه روز بغل کردن بود( هست).
در مدح این عمل چی بگم که حق مطلب رو ادا کنه؟!
به قول جناب فهیم عطار : بغل کنید تا دیر نشده است.

چیستی

از بعضی آدمها شغلشون، بعضی دیگه تحصیلاتشون و عده ای هم درآمدشون یا خانواده شون رو بگیری دیگه زندگیشون معنی نداره. مهمه که آدم بدونه با چی زنده ست.