چو در دریا افتادی و شنا نمیدانی ....*

زندگی شبیه یادگرفتن شناست. حداقل از نظر من بیش از هرچیز به شنا نزدیک هست... هرچی بیشتر مقاومت میکنی و بدنت رو منقبض میکنی در برابر شرایط بیشتر اب میخوری و سخت میگذره...یه جایی باید ترس رو کنار بگذاری آروم باشی تا بتونی به دیواره های استخر یا ساحل امن برسی.

*عنوان منسوب به شمس تبریزی

جا نزدن

تو دیدی کسی مراسم ختم ، اسباب کشی یا جشن تولدی که برنامه ریزی شده و تدارکات داشته رو کنسل کنه بگه چون خسته ام حوصله ندارم؟زندگی هم همینطوره. خستگی بی معناست. حتی گاهی میل و اشتیاق ما در راستای انجام شدن یا انجام نشدن کار باشه هم بی معناست. باید بشه ما هم این ضرورت رو درک میکنیم و تمام.

آینه چون عیب تو بنمود راست*

گفت دوستت دارم! به این موضوع فکر کن لطفا. گفتم این حس شماست و آزادی هر حسی داشته باشی. 

دیگه خیلی خودم رو کنترل کردم نگفتم به من ربطی نداره! 

برای خودم کتاب "بیشعوری" رو بخرم یا دیره؟

رد پا

اگر من مثل ونگوگ در 37 سالگی بمیرم 10 سال وقت دارم کار تاثیرگذاری در زندگیم بکنم. اون کار چی میتونه باشه؟!

ورژن ترسناک من

دیشب گفت هم زبونت تیز شده هم بداخلاق شدی! گفتم شاید هم شما واقع بین تر شدی؛ من همیشه همین قدر بد بودم!

تزریق رنج، تضمینی

دنیا مشابه نمایشنامه "در بسته" سارتر شده. فرشته ی عذاب همدیگه ایم.

مسائل رو زیر میکروسکوپ نبر!

گریه م گرفت دیروز یا پریروز 
به دلیلی که اصلا یادم نیست.
زندگی پر از اتفاقات پیش پا افتاده ست که من بی دلیل بزرگش میکنم. امیدوارم روزی ذهنم عادت کنه به اندازه جدی بگیره.

ای سینه بی کینه غوغات مبارک باد*

 نشستم به تماشای خودم.

*عنوان از مولانا

و قعدت بی اغلالی*

بخشی از نمایش "عشق لرزه" اشمیت یکی از شخصیتها از بدبینی دیگری گله میکنه. دیگری در جواب میگه: هنوز بابانوئل رو ندیدم که بخوام خوش بین باشم.
حقیقت این هست که هیچ بابانوئلی در جهان وجود نداره که تو رو به آرزوهات وصل کنه و این خبر بدی نیست.
* معنی: و آرزوهای دور و درازم مرا غل و رنجیر کرده اند.

کلاف سر در گم

مهم ترین تصمیمم برای سال 98 این هست: دست از پیچیده کردن بردارم. دارم تمرین میکنم؛شاید بشه تغییر کنم. مسائل خیلی ساده تر از "سیستم پیچیده ساز شخصی من" قابل حل هست.