لطفا ما را ترک کنید

امروز دقیقا پول زور دادم. یکی جلوم رو گرفت و گفت گدا نیستم اما پول میخوام و من از خودم عصبانی ام که برای اینکه آدمها رو از سرم باز کنم کوتاه میام که خلاص بشم. یه چند جلسه روان درمانی و تمرین نه گفتن نیاز دارم. تمرین اینکه قاطع و محکم بگم دیگه نه.

عاشقانه های غلیظ

قابل اعتماد بودن میتونه حد اعلای ارادت و محبت باشه. 

دعواهای من با خودم

یه وقتی همین چند ماه پیش روزی هشتاد تومن میگرفتن برای نظافت منزل؛ امروز تماس گرفتم گفت ساعتی 25 هزارتومن! گفتم دلار روی کار شما هم تاثیر داره؟! گفت دلار نه قیمت گوشت و مرغ؛ من چیکار به دلار دارم.
حالم از خودم به هم خورد که احساس کردم با گفتن این جمله اوج شوخ طبعیم رو نشون میدم. دلم میخواست بزنم تو گوش خودم بگم بیشعوری هم کنتور داره فیوز داره. به خودم بگم از تحقیر آدمها اعتبار نگیر نادان.

قانونِ قطعی نیست ولی

هروقت حس کردی در زندگیت چیز با ارزشی داری که نگهبانش شدی رهاش کن. نگهبانِ خودت باش؛ هرچیز و هرکی که تو رو از خودت بگیره تله ست نه گنج!

ای نامه که میروی به سویش...*

به وفاداریش پایان داد و منو ترک کرد. امیدوارم هرگز برنگرده...دیدار به قیامت:/
بدون عشق، به اضافه وزن از دست رفته

شنیده ها رو فراموش کن و دیده ها رو به خاطر بسپر

از دستاوردهای 27 سالگی این بود که متوجه شدم آدمها هیچ ربطی به حرفهاشون ندارن؛ دقت کن عزیزم! هیچ ربطی. پس عمل زشت آدمها رو میزان قرار بده نه توجیهات زیباشون رو. 

مرا محبت تو اقتدار هستی داد*

صمیمیت احترام رو بی اعتبار نمیکنه و فاصله امن بین افراد رو نمی شکنه اما منجر به این میشه که از اشتباه کردن و یاد گرفتن در جوار هم نترسیم.

مریم را قلمه زدیم تکثیر شد

درست در چنین روزی وقتی 20 ساله بودم مریم مادر شد برای ترمه.

صعود دسته جمعی

گفته از کوه رفتنمون ننویس! چون واریانس تولید سوتی های ما اونجا هر ده دقیقه یکبار هست :))
و خوب بی اینکه خواسته باشیم ستاد شادسازی تشکیل میدیم و به شدت سازمان یافته عمل میکنیم!

متولد روز هوای پاک

اول دبیرستان بودم، صبح امتحان فاینال زبان داشتم. به دوستم پیامک دادم من فردا نمیرم و خوابم برد. صبح بیدار شدم دیدم تو اتاقم بالای سرم ایستاده لیوان چای و لقمه نون و پنیر دستشه گفت من و مامان بابات داریم صبحونه میخوریم پاشو زودتر برو امتحانتو بده بیا؛ من همینجا منتظرت می مونم.