طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری*

قبل تر ها غمگین که بود دوست داشت سیگار بکشه

امشب اما غمگین بود و گفت دلم بغل میخواد ...

 

پناهگاه هرروزه

آدم شکل کسی/چیزی میشود که بیشتر از همه در آغوشش بوده.

با این حساب من شبیه تختم شده ام.

شما که هر روزتون جمعه ست!

اگر یک نفر به شما گفت فعلا به شکل ثابت مشغول به کار نیستم تحلیل نکنید که قطعا هرروز در خانه روی سالاد کاهو با گل گوجه درست میکنه، طرف ممکنه مشغولیاتی داشته باشه که هنوز شما رو امن نمیدونه که بازگو کنه یا هنوز صلاحدیدش گفتن نیست.

 

حرف اضافه

درباره هیچ شخص معرفه ای پیش نفر سوم روایت نکنید.

آسیب های ما بهتره که محرمانه بمونه؛ حتی روبه روی کسی که ازش آسیب دیدیم؛ قطعا دور از عقل هست به یک شخص سوم دیتا بدیم از باگ های شخصیتمون.

و من الله توفیق

حقیقت داشته باش

میگفت یکی از روش های کشف حقیقت این هست که درباره مجهول از چند جهت سوال کنی، 

در زندگی روزمره بارها دیدم یک نفر روایتی رو در بازه های زمانی مختلف و از زاویه های مختلف تعریف میکنه در حالیکه روایتها با هم همخوانی نداره.

دروغ داره کم کم همه ی ما رو می بلعه...شنیدن و گفتنش.

بلاهت دردناک

اینکه ما پلنگ رو نمیخوریم دلیل نمیشه پلنگ هم ما رو نخوره! 

مشابه این استدلال در موقعیتی طرح میشه که ما راست میگیم و مراقبت میکنیم ازین موضوع و نتیجه ی منفی ش این هست که دیگران رو از نظرگاه خودمون می بینیم و فکر میکنیم اونها هم اهتمام دارن به راست گفتن.

 

اگر مراد تو ای دوست بی مرادی ماست*

یک نفر گفت شراب، یاد تو افتادم

گفت از حال خراب، یاد تو افتادم 

یارِ باده نوش*

زیر سایه روشن درختی که بالای سرت بود زیباتر شده بودی و این خاصیت نورها نبود. تو همیشه از همه زیباتر بودی...

اسمت که میاد*

نشانه های حضورت رو نفس میکشم 

نفسهام معطر شده 

آری شود ولیک به خون جگر شود*

دلتنگی مثل پوست من رو در بر گرفته بود.