کارگاه بازی روتین

گفت : وقتی نه به حرف آدم ها میشه اعتماد کرد، نه به عملکردشون؛ 

برو سراغ نشانه ها.

مقدم

قبل از آبان فکر میکردم به کلام آدم ها نمیشه اعتماد کرد و عملکرد اهمیت داره.

الان فکر میکنم عملکرد هم قابل اتکا نیست...

خب به چی باید تکیه کرد؟ مبنای اعتماد چی میتونه باشه؟

من بعد از تو *

یه جایی خوندم در اردوگاه آشویتس، به آدمهایی که قرار بوده به کوره برن صابون می دادن و میگفتن قراره به حمام برن.

الان حس میکنم دست من هم صابون دادن اما ...

موردِ خطاب به عنوانِ...

با سکوتت، مَنِ حاضرجواب رو انقدر زیبا تنبیه کردی که دیگه تا میخوام حرف بزنم میگم نگم چی میشه مگه؟ دیگه فقط تبعات گفتنش رو حساب کتاب نمیکنم.

ممنون برای همه درس هایی که با سکوتت به من یاد دادی.

خوش نقش تر از فرش دلم*

این درد داره از من آدم تازه ای میسازه که پیش از این، هرگز نبودم.

دلتنگی داره من رو می بافه رج به رج 

از دردِ دلتنگی دارم به خودم می پیچم و ظاهرا آرومم.

Absent

به اشتباه وقت میگذاشتم برای دیگران مسائل غیر ضروری رو توضیح بدم. من یک جا منشا اثر هستم و اونجا زندگی خودم هست. حالا فکر کن طی یک حرکت انتحاری تصمیم گیری درباره خودم رو هم از سر بی حوصلگی و به بهانه اجتناب از تنش و اختلاف نظر و حفظ احترام و قدرشناسی به دیگران بسپرم؛ نه؛ این فصل رو نیستم عزیزم. 

چهل و سومین روز

کاش میشد زندگی رو برامون اسپویل کنن.

بی ربط هم نیست

گاهی به آدم هایی فکر میکنیم و برای آدم هایی وقت میگذاریم که پدر و مادرشون برای تربیتشون هرگز نه فکر کردند و نه وقت گذاشتند.

گریه ی خندیده منم *

زینب 

تو هنوزم جزو قشنگی های جهان منی.

سرآمدِ دارایی هایِ منی

آخرین روز مهر اینطور گذشت: 

داشتم از داشتنت لذت می بردم.

خودم رو پهن کرده بودم روی صندلی و داشتم به تو گوش میکردم:

صدات در اتاق می رقصید.