سومین تلاش

و آخرینش البته 

خسته ام کمی غمگینم اما ناامید نیستم و میخوام تلاش کنم.

رشته ی صبر و مقراض غم و چند ماجرای دیگر ...

باپرهام در سرمای نیمه شب قدم زدیم.

گفت هر دردی چاره داره فاطمه 

جز دلتنگی...

کشف کردم دلتنگی بخشی از رفتن است

سعید زیر سرم بود و همه ی ما همراهان بیمار انقدر شلوغ کردیم که از بخش تزریقات بیرونمون کردن. پرهام گفت: دو ساعت دیگه وقت داریم تا سرمش تموم بشه؛ بریم یه چیزی بخوریم. همه ی مسیر تا برسیم به رستوران داشتم به ماشین ها نگاه میکردم. سر میز غذا یکباره پرهام گفت: چیکار کردی فاطمه؟! و صداش رشته ی افکارم رو پاره کرد. یک دستم ظرف بزرگ سس بود که برگردونده بودم و انقدر فشار داده بودم کل سس ریخته بود در ظرف. در دست دیگه م چنگالی بود که بی اینکه حواسم باشه سرش شکسته شده بود و قورت داده بودم و در راه گلویم احساس سوزش یک زخم را داشتم. پرستو چنگال را به عنوان مستند شیرین کاری من با خودش به خونه آورد و کلی خندیدیم. گفتیم اگر بیمارستانی شدم به دکتر بگم دنبال چی باید بگرده.میخندم اما پر از دلتنگی ام و میگذره این روزها بی شک.

رخدادی به نام داشتن از جنس دوستی

دوست داشتن، مسیر زندگی ما رو تغییر میده.

و من خیلی دوستش دارم.

اندازه نامه ها و نرگس هایی که زیر برف پاک کن ماشیتم میگذاشت.

بالطبع بخاطر دوست داشتنش خیلی کارها کردم و میکنم و راضی ام از همه تغییراتی که با بودنش در جهان من رخ داد.

 

اخلاق صنفی

گفت  ما عرق خورها میگیم : مرد اونه فردا که کله ش سرد شد (منظورش این بود مستی از سرش پرید) حرفهای های شب قبلش یادش باشه ....

 

تفاهم برای من محصول گفتگو و هنر حل مساله ست

از سر درد و رنجش این رو نمیگم؛ از سر بلوغی که طبیعتا مثل هر پروسه ی تکاملی دیگه ای به سختی تحصیل میشه عرض میکنم: اونچه که ما با یک نفر دیگه میسازیم باارزش ،مهم ، قابل احترام و عزیز هست نه فقط خودِ شخص.

صدالبته که فرد مورد نظر باید پیش شرط ها و ظرفیت هایی داشته باشه که کنارش وقت بگذاریم برای ساختن جهانی مشترک.

باتو بینهایتم من*

گفتم من از اشتباه کردن کنار شما نمی ترسم.

گفت صمیمیت یعنی همین دیگه.

درس های پاییزی که گذشت

هرچیزی در رابطه، میتونه راز تلقی بشه از این حیث که اطلاع دیگران از جزییات رابطه؛ اون رو ترد و شکننده میکنه. فلذا اگر حفظ رابطه ای برای ما مهم هست لازمه پوشاننده باشیم و در کنار اینکه روی استقلال فکری خودمون و دور شدن از خصیصه ی "دهن بینی" کار میکنیم، فضای اظهار نظر و اعمال نفوذ رو برای دیگران ببندیم. دیگرانی که گرچه در زندگی روزمره عزیزان ما هستند اما در رابطه ی دونفره ی ما ضرورت داره غریبه تلقی بشن‌.

ناجیان پس از حادثه

سخت تر از شرایط معمول، به افرادی که تبحر کلامی بالایی دارن اعتماد میکنم. چون با تجربه ی زیسته م دریافتم این دسته افراد " اغلب"  قبل از تصمیم گیری _با تکیه به علم کلام خوبی که دارند_ کمتر فکر میکنند و ادله ای که بعد از تصمیم گیری در اختیار میگذارند بیشتر توجیهاتی برای قابل پذیرش شدن تصمیم هست؛ تا در جهت ارائه مستندات شفافِ تصمیم گیری.

همین نکته باعث میشه صداقت این گروه "گاهی" محل ابهام باشه.

به سلامتی چهل سالگی

مریم ۲۱ آذرماهی که گذشت، چهل ساله شد.

این برای من هم زمان زیبا، شگفت انگیز و باشکوه بود.

مریمم هم چهل ساله شد.