یک آدمِ یکپارچه

اینکه ابا نداره تلفن رو که برمیداره با عشق به فرزندش بگه جانم باباجان و نمیترسه بقیه متوجه بشن بچه ای داره و طلاق گرفته...

مردی که در شرایط قراردادش چیزی شبیه این را با کارفرما توافق کرده: مکرر نیاز به مرخصی ساعتی پیدا خواهم کرد؛ با هر تماس فرزندم.

اینکه ابدا مذهبی نیست اما چارچوب های رفتاری ظریفی رو با خانومها _ چه مجرد و چه متاهل _ رعایت میکنه.

اینها برای من ارجمند و قابل احترام میکنه ایشون رو ...

وقتی همه جا تعطیل بود

کیفم پر از گل بود و یک سیب و حافظ.

مرسی که بخار نیستی

دیگه به نظرم بخار اب نیست.

گفت : از اینکه با اون جسارت و صراحت در جلسه رسمی اعتراض کردی ازت ممنونم. سروری رفتار تو رو بخاطر حرفه ای بودنش تحسین میکنم.

فکر کنم دیگه از این به بعد هفته ای یکبار بهش سلام کنم :) 

تو گنجِ میانِ ویرانه های منی

خسته ام

مثل درختی که از آذرماهش

در انتظار گودو شاید

مهربونیت رو کجا جا گذاشتی؟

خوش اخلاقی؛ صبوری، محبتت رو کجا 

من چقدر ساده دلم که فکر میکنم جوینده یابنده ست و ممکنه روزی در تو مهربونی پیدا کنم.

خودت میخوای که مال باخته بشی!

اینکه دوستت دارم سرمایه ی تو هست.

هربار که می بخشمت دارم از دوست داشتنت بهای خطات رو می پردازم.

حواست هست داره از سرمایه ت کم میشه؟ 

چقدر خسته ام. انگار نه انگار شروع مسیر هست.

راستی این همه بی رحمی و بی انصافی حالت رو خوب میکنه؟

شبها بعد از شما صبح نشد

صبح ساعت 6 صبح راننده تپ سی آهنگ رضا بهرام پلی کرد...

لعنت به شبهای بعد از تو

و گریه کردم تا مقصد...

راننده گفت خانوم خوبی؟ 

خوبم؟! خوب نیستم؟! نمیدونم

غم با تو میتونه به شادی ترجمه بشه*

زهرا 

غمت هم مثل شادیت برای من عزیز و دوست داشتنی هست.

دور نشو وقتی غمگینی...

با من باش

جاده باریک میشود

دیروز صبح که قطعی حساب کرده بودم داستان رو به پایان هست به خودم گفتم فاطمه نترسی ها! هشت ماهی که گذشت رو ببین. تو برای تحمل دلتنگی خیلی جا داری؛ پس نگران نباش که دلتنگ بشی از رفتنش...

به خودم گفتم نترس و درست باش.

درست بودن همیشه انتخاب سخت تری هست و هر وقت میخوام درست باشم فکر میکنم تایید مامان رو دارم و این خوشحالم میکنه.

خدایی بزرگتر از همه چیز

ایمان در تمام ابعادش باشکوه و زیباست 

چه در بعد ایمان ابراهیم به خدا

چه ایمان من به تو 

آدم بدون ایمان سست و شکننده ست 

بدون پرستش زندگی روح نداره.