خانوم طباطبایی

دلم میخواست مثل همه ی کارمندهای باحوصله ی جهان توضیح بدم مشکلی که پیش اومده اصلا در حدود وظایف من نیست که بخوام پاسخگو باشم ولی چون بی حوصله ام گفتم حق با شماست. 

گلستان سعدی، در اخلاق درویشان

شنیدم که مردان راه خدای 

دل دشمنان را نکردند تنگ

تو را کِی میسر شود این مقام

که با دوستانت خلاف است و جنگ

اول اسفند

میدونی از زندگی چی میخوای؟ میدونی کجای مسیر ایستادی؟ شهامت راست گفتن به خودت رو داری؟ خودت رو پیدا کردی؟ نقصان ها و قوت و ترس ها و محدودیت هات رو میشناسی؟ 

برو ای خواجه ی عاقل هنری بهتر از این*

در حق من لبت این لطف که می فرماید

سخت خوب است ولیکن قدری بهتر از این

آن که فکرش گره از کار جهان بگشاید

گو در این کار بفرما نظری بهتر از این


چو پرده برافتد نه تو مانی و نه من*

نه روزهای بد عقوبت هست، نه روزهای خوب پاداش.

زندگی پر از مساله ست که پذیرش و یا حلش رو تمرین میکنیم. با این نگاه آسونتر زندگی میکنم تا اینکه فکر کنم خدا، معشوق آزار هست و چون من لیلی ش هستم هر روز کاسه کوزه م رو میشکنه. زندگی بازی فکریه...جدیش نگیر اما ادامه ش بده و سرخوش باش که ارزش تو به جایگاهت در بازی ربطی نداره. ارزش تو به تعریف شخصی و یک نفره ت از خودت بستگی داره. 

جهان و کار جهان جمله هیچ در هیچ است*

زندگی انقدر غیرمنتظره پیش میره که باورش سخته... فکر کن یه سفر دریایی اومدی! نمیشه از تکان های کشتی گله کرد.اجتناب ناپذیره و این بدیهی ترین مسئله های سفرت هست...

به ناکجا رفتن

به فراری های میدان جنگ می مانیم. میترسیم به پشت سر نگاه کنیم مگر کسی دنبالمان باشد و لحظه ای را برای گریز از دست بدهیم. فقط می دویم که دور شویم ...

بیا و چشم نمت را بنه به چشم نمم*

فکر کن. میگه چشمانت را که از اشک نمناک شده بر چشمان خیس من بگذار. شما عاشق این ادبیات نمیشید؟

آقای عامه پسند

ما برای رنج کشیدن آفریده شده ایم
ولی به دنبال لذت بردن میگردیم
باید پذیرفت که تنها راه ادامه دادن
لذت بردن از رنج هایی ست که میکشیم
چارلز بوکوفسکی

کاسه ای زیر نیم کاسه*

اگر همکارتون اول صبح با کلی گل نرگس وارد اتاق شد با این توجیه که "جلوی ماشینتون چند وقت پیش نرگس دیدم؛ فکر کردم حتما دوست دارید!" شک نکنید این پایان ماجرا نیست و احتمالا ایشون قراره مرخصی تشریف ببرن و حجم انبوهی کار انتظار شما رو میکشه.