۷۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است

تو، کوچه کوچه مرا بلدی*

 نمیدونی چای خوردن بی اینکه بشنوی من رو، چقدر سخت شده.چند سال وقت می بره یکی انقدر منو بلد بشه؟ که یکی رو به قدری بلد بشم که وقتی صدام میکنه از فاطمه گفتنش بدونم دقیقا میخواد از چی حرف بزنه...

بوسه آخرمان بود نمیدانستیم*

بغلم کن غمِ در زخم، شناور شده ام

بغلم کن گلِ بی طاقتِ پرپرشده ام 

بغلم کن که جهان کوچک و غمگین نشود

بغلم کن که خدا دورتر از این نشود*

* از حامد ابراهیم پور

ای که به تلخی غم گنج روانی مرا*

یه شادی سبک و بی مقدمه...مثل نسیم.

مثل رمضان

قولِ راحتی

هرجا داشتی از خستگی تموم میشدی یادت بیاد زندگی به هیچ کس قول نداده آسون باشه.

پوشیده گویی

امروز زن عمو میگفت هرچی خاک اون مرحوم هست عمر شما باشه؛ فکر کردم دعا کرد ما هیچ وقت به هم نرسیم. نفرین کرد در لفافه؟

هیچ تصادفی، تصادف نیست!

فقط حس کردم ماشین پرت شد. نمیدونستم چیکار کنم. با حجمی از ترس که گفتنش نتوانم پیاده شدم ببینم چی شده؛ خودم متوجه نبودم صدام رو بردم بالا ... همسر آقایی که با ایشون تصادف کردم گفت: خانوم از چادرت خجالت نمیکشی داد میزنی؟! راستش نمیدونستم وقتی میترسم باید به چادرم هم فکر کنم!

امانت دردآلود

بیست ساله که شدم در کمد باز کرد یه کیف بزرگ درآورد گفت محرم منی دیگه؟ گفتم کیف گنج ؟
گفت خلعتی آخرت. بعد گفت فیلم مادر یادته؟ فاطمه یک عمر برای عزاداری وقت هست؛ وقتش رسید آبروی من باش زینت من باش.

هنوز و همیشه

خوبِ با تو بودنم...
لباسهاتو، همون هایی که به اصرار میگن باید به عنوان صدقه به نیازمند ببخشیم میپوشم و لذت می برم از نیازم به تو.
کی ممکنه در جهان از من به بودنت نیازمندتر باشه؟ هنوز هستی، همیشه باش. همیشگی باش.

جز عاشقت بودن چه کاری میشه کرد*

به حرف زدن با تو اگر ادامه بدم مطمئن میشن دچار توهم شدم. چه بهتر؛ با تو شبیه یک راز رفتار میکنم. عزیز و پنهانی. چه طوره؟!

استاندارد مقاومت

ناامیدی یه سرازیری لغزنده و همواره... دارم همه ی تلاشم رو میکنم که همه چراغ های جهانم باهم خاموش نشن.