طالع بینی صبح شنبه

اهمیت ندین. بالاخره یه چیزی میشه.

نه شاد بشید نه غمگین.یه آدم آهنی خودخواه باشید که گوشت و پوست و قلب داره که طبیعی جلوه کنه.

جمعه

اومدم خونه ی بابابزرگ؛ داره گریه میکنه که آدم نه از پدر یتیم میشه نه از مادر. آدم از مرگ دخترش یتیم میشه. 

آیفون رو که زدم مامان بزرگم گوشی رو برداشت گفت سلام چشم و چراغم و چشم و چراغ خجالت کشید از حضور کمرنگش...

برای ستاره ها

میدونم هنوزم دعام میکنید

یه بند به دعاهاتون اضافه کنید

دعا کنید خلوص داشته باشم.

خیلی دوستتون دارم؛ خیلیِ فاطمه که میدونی چقدره...همون قدر.

 

امید به اصل معاد اگر نبود شاید حال دیگری داشتم

هرچی به عید نزدیکتر میشه روزها سخت تر میکذره. کجا رفتن که نیستن؛ نمیفهمم.

حال من

چهار ماهه ابروهامو برنداشتم چون دلم نخواسته. اهمیتی هم نداره.

وزنم نزدیک ده کیلو اضافه شده؛ جلوی موهام چند تار موی سفید رُسته.

ناخن میجوم و از واحد برنامه ریزی دانشگاه تماس گرفتن که خانم جان عزیزت بیا مدرکتو جمع کن ببر. 

ولی زنده ام...پوست کلفت و دل نازک و زنده هستم. نمردم و دارم ادامه میدم. 

جرئت کن اشتباهت رو بپذیر

باید شجاعانه رفتار کنم و از همون راهی که اومدم برگردم.

شیب مماس

احساس خجالت میکنم.

انگار یکی وسط تب من رو انداخته در حوضچه آب سرد.

 عصیانگری و بی پروایی رو دوست ندارم.

قاصدکم را اگر فوت کنم به دوردست ها...

جدا شدن از آدمهایی که دوست می داریم یک چالش روحی بزرگ هست؛ دیشب داشتم فکر میکردم از پسش برمیام و بعدا به خودم میگم آفرین که تونستی.

وقتی میگم "مهم نیست" یعنی خیلی مهمه!

من فاطمه ی مهر 98 نیستم. فاطمه ی فروردین 98 هم نیستم.

دیگه خودم رو مجبور نمیکنم مهربون باشم؛ دیشب دیدم دلم برات تنگ شده اما اهمیت ندادم. میتونستم بیام خونتون یا تماس بگیرم قربون صدقه ت برم اما دلتنگی برای من یه اژدهای خونگی شده. هر روز  16 ساعت می برمش گردش تا خسته ش کنم. من با غول های دلتنگی میتونم کنار بیام؛ نبودن تو که فقط یه "بچه دلتنگی کوچیک" محسوب میشه.

تو راحت باش. منم راحتم.

جویای توام

دلم میخواد یه مدت سکوت کنم بنویسم بنویسم بنویسم 

استادم گفته داری از خودت فاصله میگیری؛ برگرد به خودت.

گفته تنهاییت رو پیدا کن و ازش نگهداری کن.