۸۲ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است

زیباتر از این شدن چگونه*

همه ی عمرم حس میکردم ماتیلدا کوچولوی داستانم

اما الان دیگه خودِ لئونم.

چرا همه ی ساعتها غروب جمعه ست؟

سلام و عرض ادب

راستش انقدری آدم معمولی و درست و بستی نبودم این چند روز که بفهمم پیام تسلیت جواب میخواد.نشان به نشان اینکه جز دو سه نفر که خودم جواب میدادم تا امروز جواب پیامها و تماس های گوشیم رو یک دوست قبول زحمت کرد و میداد.

خواستم تشکر کنم از همدردی و محبت تک تک شما ...

تو تکه ای از منی

منصوره آقایی آدم خاص و مهمی در زندگی من هست.

وقتی منصوره میگه من کنارتم و تو تنها نیستی یعنی من نه یک نفر؛ که یک جمعیت رو در کنارم دارم.

طنز تلخ

مریم زن داداش به مریم ابجی با گریه تو ختم میگفت ختم باباته چرا مامان مامان میکنی بعد بغلش کرد گفت جانم عزیزم بدبخت شدی نمیفهمی چی بگی.

راستش اون روز هوشیار نبودم متوجه بشم اما وجه دیگه ی سوزناکی این گفتگو؛ طنازی ش بود. غمها هم میتونن خنده دار باشن.

بند بند تنم دلتنگی ست

قشم که رفتیم بابای زهرا سفر رفته بود خرم اباد.زهرا گریه کرد گفت دلم برای بابام تنگ شده.

فقط لبخند زدم با خودم گفتم آدمها چه طوری روشون میشه جلوی من از دلتنگی حرف بزنن؟ من که نمیگم دل ندارم یا اونها فکر میکنن دلهاشون خیلی دل تر از دلِ ماست.

من در میان دو درخت

از قبر فاصله گرفتم. از خمیده نشستن فرشید و سعید؛ نزدیک دیوار حدفاصل بهشت زهرا با جاده بیرون بودم. تکیه دادم به دیوار داشتم با مامان حرف میزدم یکدفعه دستهای پرهام رو حس کردم. 

پرهام نورچشمی نوه های خونه ماست. یادم نمیاد بابا بدون پیشوند آقا صداش کرده باشه. پرهام و سپهر دوتایی مثل دوتا درخت هستن که با بودنشون میتونم تاب بخورم و دلم گرم باشه که هستن.

خونه همون خونه ی قدیمی بود*

شهره تا لحظه ی خداحافظی عمومی طاقت نیاورد. بغضش گرفت و با صدایی که سعی کرد خیسِ اشک نشه گفت همگی...خداحافظ.

لحظه خداحافظی

مریم زن داداش( مودبانه ش میشه خانوم برادرم) تو بغلم کلی گریه کرد گفت طلایی تنها نمون؛ باشه. تو جونِ منی.

اومدم بغلش کنم دیدم ممکنه گریه م بگیره. فقط گفتم ممنون از محبتتون خانوم.

روز هفتم

فرشید وقتِ رفتن بغلم کرد در گوشم گفت هنوزم میگی از زندگی قبیله ای خسته ام؟ گفت شب که از خواب بپرم حتما اول چشمم دنبال تو میگرده تو خونه... مردها چرا متوجه نمیشن آدم وقتی باهاشون قهر میکنه باز لازم داره کنارش باشن. من دوست دارم قهر باشیم اما فاصله نگیری. باشه؟ یه روزی به امید میگفتم قهر کردن سخت ترین کار دنیاست. دلتنگی رو طاقت آوردن سخته.

 

ای یار جفاکرده ی پیوند بریده*

تا میخوابم حس میکنم با نوک انگشت به در اتاقم میزنه میگه فاطمه گلی از عمر شبی گذشت و تو بی خبری

بیدار میشی گلی خانوم چایی دم کردم 

و من بیدار میشدم می دیدم پیرمرد به قرار لطف همیشه پاک کردن گاز و یخچال و شستن ظرفها رو که مامان گذاشته بود من انجام بدم؛ انجام داده. میگه ظرفها رو خودت بچین در کابینت که قسمت راست باشه کمک کردی دل مامانت هم به دست بیاد.