هیچ وقت درست نفهمیدم چکاره ام!

 دیشب با مقادیری دسته گل و گلدان و شکلات و تابلو خط نوشته و ... برگشتم منزل. مسیر برگشت از آینه ماشین صندلی عقب نگاه میکردم و با خودم میگفتم آخه من که معلم نیستم! 

عاقبت منزل ما وادی خاموشان است*

با درد صبر کن که دوا میفرستمت

این دوا رو "گودو" قرار نیست بفرسته که هرگز نیاد. میرسه به همین زودی.

دلتنگی را چاره ای اگر بود...

پناه می برم به خدا از دلتنگی؛ از دلتنگی، دلتنگی.

گفتم دیگه ترکیب غم و بغل رو دوست ندارم!

دلتنگی یعنی زهرا که یکباره ناغافل میاد دم در محل کار من و میگه فاطمه دیگه نمیتونستم تحمل کنم. پرشدم از دلتنگی.

صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم*

کنون دم درکش ای سعدی که کار از دست بیرون شد

مادرم را به مبدا مسترد کردیم

اگر اهانت به قداست حضرت پروردگار نباشه میگم رابطه م با مامانم مثل رابطه م با خدا شده. باید با نشانه ها حضورش رو درک کنم. 

مرد که قرار بود برای هضم دلتنگی قدم بزنه!

گریه میکنن میگن میشه توهم گریه کنی سبک بشی

گریه میکنن میگن میشه به تلگرامش پیام ندی دیگه

گریه میکنن میگن میشه دیگه بهشت زهرا نری 

گریه میکنن گریه میکنن گریه میکنن و من دارم غرق میشم تو اشکهاشون. 

راهنمای درک یک داغ دار

به طبع وقتی آشنایی عزادار میشد در دیدار از عبارات " خدا رحمتشون کنه، روحش شاد و ... " با دیدار آشنا میرفتیم ولی این روزها شنیدن اینها بهم سیلی میزنه. همون آرزوی صبر کافیه. اون کسی که داره اینها رو میشنوه هنوز ته قلبش منتظره و شما با این کلمات به واقعیت تلخی پیوندش میدین که قابل پذیرش نیست. یه ناسزای گزنده ست وقتی کسی بهم یادآوری میکنه دیگه نیست و نمیاد.

وقتی یکی بهم میگه بریم سر خاکش که انگار بهم اهانت کردن. اینکه همه میدونن عزیزترین و نزدیک ترین ادم زندگیم در بستر خاک آرمیده.

حالا جدی یعنی از دست، رفت؟

سعدیا با یار عشق آسان بود 
عشق باز اکنون که یار از دست رفت

تک برگ های سبزِ تقویم پاییز

دونفر از دخترها شیطنت میکردن و میخندیدن بهشون گفتم برن بیرون بخندن. رفتم دیدم با خوشحالی دارن ادامه میدن. گفتم اومدین تنبیه بشید مثلا؛ برگردین سر درستون. یکی شون گفت: خانوم ما لیاقت بخشش شما رو نداریم. بذارین این زنگ بیرون باشیم به رفتار زشتمون فکر کنیم:)