۱۳۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

چند پنهان کنی آواز دهل زیر گلیم*

دیگه آدم سابق نیستم؛ دختر احساساتی و شفاف و مهربونی که میشناختم رو در خودم پیدا نمیکنم. آگهی گمشده ثبت کنم یا با همین که هستم زندگی کنم؟

تنهایی به دست آوردنی هست!

میخواهم قدوم مبارک سکوت و تنهایی رو اگر ما رو قابل بدونن و لَختی در ما منزل کنن؛ گرامی بدارم. اگر بشه گوشی رو هم مدتی سه طلاقه کنم و بشینم فکر کنم که حالم چه طوره که بهشت نازل میشه بر ما.

یونیک

چند تا آدم حسابی صاحب فکر میشناسید که میشه کنارشون چای خورد؟ میشه کنارشون گفت آخیش ایشون نسخه دست چندم از مفهوم "انسان" نیست؟!
متاسفانه گاهی حتی خودم این دست چندم بودن رو در خودم پیدا کردم و به خودم گفتم فاطمه! کج و کوله باش خوب نباش اما نسخه ی دست اول و اصیل خودت باش نه یک کپی دست چندم از یه رفتار نخ نما که با جهان بینی تو نمیخونه.

مراقب خودت باش

گفتم ادم که به خودش تعرض نمیکنه! وقتی میدونم روانم رنده میشه چرا انجام بدم.

روزه ی سکوت

سوسک ها جدایی رو تجربه میکنن؟ علاقه و وابستگی رو درک میکنن؟ دلتنگ میشن؟
اگر جواب همه ش منفی هست باید بگم سوسک ها از ما خیلی خوشبخت تر هستن حتی اگر در چاه فاضلاب زندگی میکنن.

خودآزار

زهرا یه دفتر داده دستم گفته بنویس؛ نوشتن راه حل و درمان و التیام هست؛ یکجا.
ولی خوب دارم پافشاری میکنم خوب نشم. ظاهر رو حفظ میکنم پیش دیگران ولی وقتی فقط خودم هستم از دیدن این خراب آباد درونم حیرت میکنم و حظ می برم. 

سرمایه دارها خوشبخت تر هستن

دوست ها سرمایه هستن. سرمایه دار بمونید؛ شنوای اونها باشید بینای اونها باشید و همراهشون.

وگرنه فاصله ی ما هنوز یک قدم است*

صندلی جلو رو خوابوندم ببرمش بیمارستان. گفت خوبم اما خوب نبود. گل رز سرخ خریدم ریختم تو بغلِ بی حالش. بیست شاخه...لبخند زد. بهش نگفتم اما حقیقت این هست که فاصله گل هایی که میتونیم به دست یک نفر بدیم با گل هایی که روی یک سنگ مزار براق برای همون آدم میگذاریم یک لحظه ست.

حتی یک نفر هم تنهایی نیست

نزدیک سد داشتیم قدم میزدیم. داشت میگفت صدای آب میشنوی؟صدای باد؛ پروانه ها رو ببین. بعد نشست رو یه تخته سنگ. بی مقدمه گفت بغلم کن؛ فاطمه بغلم کن. عجیب بود. نزدیکش نشستم. بیهوش شد افتاد. دندونهاش قفل شده بود. لبهاش و زیر چشمش کبود شد در کمتر از دقیقه ای...دلم میخواست داد بزنم تو دیگه نرو! ولی بغلش کرده بودم فقط صداش میزدم.
یه نفر نزدیک اومد پرسید تنها هستین؟ گفتم نه؛ دوتامون باهمیم. 

مریم بودن

تو معنی دار ترین آدم جهان منی و مهم ترینش. دلم که بگیره و در آستانه ی فروپاشی باشم خودم رو به تو میرسونم تا کنارت آروم بشم.
از خدا ممنونم که اجازه داد خواهرت باشم.از مامان بابا هم ممنونم.