۱۷۰ مطلب در بهمن ۱۳۹۷ ثبت شده است

من در لباس "خواه ملال"

حسّ مورسوی بیگانه رو دارم در دادگاه؛ وقتی ازش میخوان ابراز پشیمونی کنه جواب میده: بیشتر از پشیمانی واقعی، احساس ملال و اندوه میکنم.

هزار صبح توانستی و نخواستی اما*

یک وقتی عزیزی تواضع پذیرش خطاش رو داره؛ اما گاهی آدمها چنان در داشته هاشون غرقن که اگر با محبت و ظرافت هم خطایی رو گوشزد کنی باز تو نادانی که حکمت کار حضرت خضر رو فهم نکردی...

از دفتر خاطرات یک فراری

اولویتم ارتباطیم دربازه آدمهایی که مجبور نیستم بپذیرمشون؛ مثلا جزو همکاران یا خانواده م نیستن "رفتار محترمانه" ست. منظورم از رفتار غیرمحترمانه فحش دادن نیست ها!

اگر دوستِ نزدیکم هم باشه، خیلی دوستش داشته باشم، آدم مهمی در زندگیم باشه و ارتباط صمیمانه ای باشه باز وقتی رفتار طرف مقابلم محترمانه نیست از این ارتباط فراری ام.

حل شونده، حلال و چند بررسی شیمیای دیگر

درون هر مشکل بزرگ غیر قابل حلی بخش های قابل گفتگویی وجود داره ؛ بخش های قابل تغییر و قابل حل و محدوده ای که در زمان حال قابل حل نیست.

گهی زین به پشت و گهی پشت به زین*

یادته میخندیدی میگفتی من اگر یک روز دستم رو که از پشتت بردارم با سر زمین میخوری؟ الان دست کی پشت کی هست؟

چی میخوام که ندارم؟هیچی

دلم بلند پروازی نمیخواد. دیگه نه! 

گیرم فکر کنن عقب افتاده ام؛ من همینم. همین معمولی ساده.

رشد

بزرگ شدم که نمیگم خسته ام؛ که میفهمم دست اندازها و پستی بلندی ها بخش هایی از زندگی هست و باید صبورانه از سر گذروند.

امروز نمردم!

در کمال ناباوری امروز نه فشارم افتاد نه سرم گیج رفت نه زمین خوردم نه حالت تهوع گرفتم نه مردم! اندازه یه سکه پنجاه تومنی چشمم تر شد و قلبم آنی صاعقه زد. آدم به روزهای نه چندان خوب عادت میکنه. 

ولی همین جا می مانیم

دوست دارم برم یه جایی زندگی کنم که قانون هاش رو دوست داشته باشم.

درون آینه ی روبه رو چه می بینی؟*

در وجود همه ی ما یه مادام بوواری وجود داره که رنجهاش به زندگیش معنا نداده و امروزش رو موهبت نمی بینه و از همه چیز فراری و دلزده ست.