۲۵ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

ای ساربان آهسته رو کارام جانم میرود*

امیدجان داداشم سرخاک و خونه لطفا قرآن با صدای آقای فروغی بذارید؛ سوره ماعون و یس

مریم و مامان بابا رو مواظب باش بقیه خودشون مواظب خودشون هستن

اگه وقت داشتی سر قبرم واسم شعر بخون. ارادتمند آبجی کوچیکه

* عنوان از سعدی

شعر میکشد,کمک نمیکند*

احساسات چیز خوبی است
باید شبیه آیینه شمعدان روی طاقچه گاهی سراغش بروی و خودت را در آن ببینی
نه اینکه شبیه بالاپوش همیشه تنت باشد و حد فاصل تو و دنیا بشود.
*عنوان از حامد ابراهیم پور

دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا*

هر آدمی رازهایی داره که اگه فاش بشه از یه خوشبخت رشک برانگیز تبدیل میشه به یک بدبخت قابل ترحم!

*عنوان از حافظ

به لب رسیده جان,کجایی! *

داشتم تو پیاده رو قدم میزدم تا دیدم اینو فرستاد نتونستم خنده ام رو کنترل کنم
ولی خوب دیر بود جانش به هرکجا که رسیده دیره؛ از گوشه ی بامی که پریدیم پریدیم!
*عنوان از احسان حاِئری

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی*

دردها فراموش میشوند درمان میشوند
اما آدمهایی که با آنها درد دل کردید همیشه شما را دردمند میبینند.
گاهی شانه های رخت آویز برای سرگذاشتن بهتر از شانه ی آدمهاست.
*عنوان از حافظ