وقتی هجده ساله بودم تصمیم داشتم در یک شرکت عمرانی کار کنم که هرچه تلاش کردم مدیرعامل شرکت با استخدامم موافقت نکرد و من ساعتها بعد از شنیدن نتیجه مصاحبه، با امید قدم زدم و گریه کردم. 

امروز واحد رسیدگی فنی بودم که مدیرعامل دیدم . با معاون عمران جلسه داشتن و اتفاقی از مسئول دفتر عمران مشکلشون رو شنیدم.

دنیا بازی های عجیبی داره.