یه شب که دنیا رو خوابونده بودیم و آخر شب داشتیم با مامان چای میخوردیم گفت فاطمه شنیدی میگن به مالت نناز به شبی بنده و به زیباییت نناز به تبی بنده؟ گفت هیچی برای همیشه مال ما نیست. 

دیشب که شب یلدا بود فکر کردم سال پیش این موقع من همه چیز داشتم چون هم مادرم بود هم پدرم؛ امسال اما یک پاک باخته ی تمام عیارم. چون هیچ کدوم رو ندارم. ولی نمردم و تونستم بغض و غمم رو قورت بدم. گاهی فکر میکنم با غم از نو ساخته شدم؛ با همین غمی که ویرانم کرد...