دیروز به بچه ها گفتم ممکنه نیام 

ممکنه

ناراحت شدن اغلبشون؛ دوتاشون زدن زیر گریه و چند تایی بغض کردن. بی تفاوت هم داشتیم البته...

بعد گفتم بچه ها رفتنم یه شوخی بود. کنارتون هستم.

دوستشون دارم و دلم براشون تنگ میشه اگر نبینمشون. هلیا گفت خانوم وسط سال وسط راه وقت بی وفایی نیست. نباید ما رو تنها بذارید...

دلم مچاله شد. دوست ندارم غمگینشون کنم.