مامان میدونست وقتی گوشی رو خاموش میکنم و دلم گرفته و بدون کیف با کارت مترو و کلید از خونه بیرون میرم دارم میرم مسجد فیروزآبادی سر قبر جلال...

آقا محرم هم میدونه ارادتم به اون مسجد بخاطر قبر کنج دیواره.

مامان میپرسید دوست داشتن یه آدم که هم نیست هم هست چه حسی داره؟ میگفتم حس عجیبی داره ولی الان که دوست داشتنی ترین هام رو دفن کردم میفهمم دردناکه.

عیب از من هست. نباید عزیزترینمون از دارایی ها باشه. پدر و مادر، فرزند و پول و اعتبار دارایی هست. باید از همه بیشتر ایمانم رو دوست میداشتم؛ ایمانی که نمیدانم داشتم یا نداشتم...