دایی گرامی برادرزاده م( به عبارتی برادر همسر برادرم) فکر کن یه آقاپسری هم سن و سال حالای من؛ تصمیم گرفته با خانومی ازدواج کنه که 2 فرزند داره و هم سن خودش هست. بخش زیبای این ازدواج برای من دو تا دلیل آقا ساسان برای ازدواج با لاله خانوم هست؛ اول اینکه گفته چهارسال وقت گذاشتم شناختمش. حالا که خوب و بدش رو میدونم بذارم کجا برم یه آدمی رو از صفر شروع کنم به شناختن؟ 

و در جواب مخالفت دیگران برای ازدواج یک پسر با خانومی با شرایطی که ذکر شد میفرمایند با هرکس بخوام ازدواج کنم خانواده ای داره که بپسندمشون یا نپسندمشون باید با اونها کنار بیام و بخاطر آرامش خودم و لاله دوستشون داشته باشم و بهشون نزدیک بشم. با این حساب دو فرزند لاله هم برای من قابل پذیرش هستن و تلاش میکنم رابطه ی خوبی با اونها داشته باشم.

سوت و دست و هورا برای فهمش. خوشبخت بشن انشالله