فکر کن یکی بخواد بره؛ کلا بره...

بعد بگه عزیزترین و نزدیکترین داراییم رو به تو میسپرم. با گریه از بغلش جداش کنه و تو بغل تو بذاره...دیگه تو اون لحظه ها به نجس بودن بزاق سگ و موهاش که بهم می چسبید فکر نکردم. به اینکه چندشم میشه و می ترسم و با چادر که سگ بغل نمیکنن...به غربتش فکر کنم و رفتم واسه امانتیش یه سیخ جگر خریدم. بعدم گذاشتمش تو سبدش گفتم بمون طاقت بیار اگر دوستش داری؛ حداقل بخاطر ...