دیروز داشتم خاطره روزی که ماشین فروختم به زهرا میگفتم. گفتم زهرا خیلی سخته آدم ببینه عزیزش با یکی رفت و از این دست حرفها؛ که یکدفعه رسیدیم به سیما و حرفمون ناقص موند. زهرا من بهت دروغ گفتم. سختیش فقط یه لحظه بود. یه سختی فلفلی. باور کن تندی هیچ فلفلی تمام عمر آدم رو نمیسوزونه. از یک جا به بعد آدم ها دارن با تداوم حسی فیلم بازی میکنن. منم شبی که آقای زورگیر محبت کرد به زور تهدید چاقو گوشیم رو برد اولش ناراحت شدم داد زدم کمک دزد اما میدونی از یه جایی به بعد سوزش آنی تموم شده بود و من هنوز داشتم داد میزدم. داشتم داد یه اتفاق دیگه رو اونجا میزدم و وانمود میکردم از اونچه پیش اومده غمگین و عصبانی ام. زهرا هیچ چیز آدم رو برای تمام عمر غمگین نمیکنه.