شادمهر داشت برای خودش میخوند: از آدمهای شهر بیزارم/چون با یکیشون خاطره دارم/به من نگو با عشق بی رحمی/من زخم دارم تو نمیفهمی...
گفت فاطمه تو واقعا زخم عاطفی رو نمیفهمی. اصلا نمیفهمی...بعد گفت راستی تو که میگفتی شادمهر مبتذله؟ گفتم یعنی مبتذلها رو نمیشه دوست داشت؟