یک روزهایی دلم میخواهد از عالم و آدم ایراد بگیرم؛ بهانه گیر و غرغرو میشوم.

وسواسی و بی حوصله؛ بی اشتها و کم حرف یا حراف و پرخور....یک روزهایی تعادلم به هم می ریزد.

انگار روی یک سطح صیقلی یخ بسته با پاشنه ۱۱ سانتی راه بروی؛ همش فکر میکنم الان است که زمین بخورم که تمام بشوم.