لحظه تاریخی ای در کشف خیانت وجود دارد که اغلب نادیده گرفته میشود. اینکه خائن محترم یک جایی از خانه ناامید شده و باز شب به همان خانه برگشته. بدی خیانت این است که انگار با یکی قرار داشتی و تو عطر زدی و گل خریدی و سر قرار رفتی بعد کسی که با او قرار داشتی شب قبل شهر را ترک کرده.
تو به خودت و من راست بگو؛ هر وقت فقط خواستی شب را یک جا بخوابی و صبحش دوش بگیری بروی خانه نیا. قول میدهم نپرسم چرا رفتی گله نکنم اصلا دنبالت نگردم. فقط دروغ نگو. کلیدت وقتی در قفل خانه ای بچرخد که دیگر دلت را گرم نمیکند؛ به خانه برگشتن دروغگویی است. مثل " سلوچ" بی خبرو برو .