باغ ایرانی در باران ....وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی...
به گیسوگشایی نرسیدیم اصلا. شانه گیر کرد به موهاش و شکست.
و من آن شانه ی شکسته را از هزارنوی آن دوست تر دارم.