دیروز عصر یک داستان تازه نوشتم ولی عالیجناب همینگوی میفرمایند داستان خوب از تعداد زیاد کاغذهای مچاله شده به دست میاد. دیشب به مامان میگم بیا برقصیم مامان میگه یه جوری خوشحالی انگار دکتری قبول شدی!
من دامن هم میخرم مامانم میگه اندازه دکتری خوشحالی. دارم فکر میکنم چقدر بی سوادی من داره خراش میده روح مامان رو! :))