پولهایمان را گذاشتیم روی هم؛ یک مبلغ جزئی شد که میشد یک خانه ۴۰ متری اجاره کنیم. باقیش هم وسایل ضروری زندگی. مامان بابا ها هم به فامیل درجه یک و دو شام دادند. حلقه هم برای هم خریدیم.نه او بی لباس و بی حوله بود نه من ؛ همه اقلام خرید عروسی را در کمدهایمان از پیش تر داشتیم. یک مبلغی هم بعد از شام به عنوان هدیه جمع به ما دادند که نپرسیدیم چقدرش را زری داده چقدر را تقی! خوشبخت شدیم یا بدبخت به هنر خودمان ربط داشت و ماجرای بعدش بود؛ نه قبلش. فقط کف بین ها از شروع ماجرا همه چیز را میدانند.