گفت میترسم تنها برم. همراهم بیا؛ قبلش هم ازم قول گرفت حتما بعد از تزریق بهش بگم خیلی قشنگ شده.
نیم ساعت که از تزریقش گذشت سرّی لبش رفت؛ گفت لب درد دارم ولی عیبی نداره قشنگ شدم؛
گفتم خیلی. گفت چون قول دادی میگی قشنگ شدم؟ خنده م گرفت.
قربون صدقه ی تصویر خودش در آینه میرفت و لبخند منو پهن تر میکرد.