گفت تو با اینکه به نظر من خیلی بچه ای اغلب راهکارهای خوبی میدی؛ وقتی نیستی فکر میکنم فاطمه الان بود چه جوری اوضاع رو درست میکرد؟
میگه من هنوز داشتم غصه اجاره نشینیم رو میخوردم تو نبودی؛ چند وقت دیگه مجوز های هتل آپارتمان رو میگیریم.باورت میشه؟ بعد خودش جای من میگه؛ تو قبل از اینکه من خودمو باور کنم منو باور کردی؛ معلومه که باورت میشه.
حس مادری رو دارم که از موفقیت بچه ش سر ذوق اومده؛ عددها سن ها تو این داستان مهم نیست.