سحری خوردیم اذان گفتند. پارچ از روی میز افتاد روی پای مامان و شیشه خورده ها....
جلوی در اتاق عمل سرپایی قبل از اینکه پای مامان بخیه بزنن امید فرم مشخصات بیمار داد که پر کنم. نوشتم فاطمه سروری؛ امید محکم زد به بازوم که چرا تو حال خودت نیستی؛ مریض مامانه.
به مامان گفتم درد داری؟ گفت روی پای بابات می افتاد بیشتر درد داشتم. خدا رو شکر سالمه.