انگار از دو سوی مخالف میکشند مرا و دیر نیست که بند بند تنم گسسته شود از هم .

دیوی شدم که شیشه ی عمرش را لب صخره ای گذاشته باد می وزد باران می بارد و در معرض شکستن است.