۲۴ مطلب در آبان ۱۴۰۰ ثبت شده است

ملافه های سفید اعتماد

من انقدر بهت اعتماد ندارم که یک سر طناب بند رخت ملافه های شسته شده م رو به تنه ی درخت تو ببندم. چه طور انتظار داری بهت تکیه کنم!

کجا بودی شبایی که غمها میکشتنم بی تو*

هیچ وقت یه بازی بازنده رو شروع نکن.

ختم جلسه

ناامیدی شکلی از آرامش است

هر روز داره به تعداد آدمهایی که ازشون ناامیدم اضافه میشه؛ 

دیگه دوست داشتن آدمها راحت نیست...

شب غم تو نیز بگذرد ولی در این میان دلی ز دست می رود*

غمهایی هست که وقتی یادمیگیری تحملش کنی دیگه همه چیز بعد از اون احمقانه و پیش پا افتاده ست.