۴۰ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

Forrest run!*

به توصیه دکتر دارم تلاش میکنم صبح ها بدوم.

دویدن چقدر حال خوش و کودکانه ای بهم میده...

من الغریب الی الحبیب

گمت کردم...من محصول شما هستم؛ میوه ی شما. حرف خودت بود.

من دارم در میوه دنبال درختش میگردم.سالها طول میکشه اما باور کن در هر میوه ای درختش پنهان شده.

مراقب خودم هستم؛ بیش از همیشه...چون من یکپارچه تو هستم.

دعای خیر لطفا

خدایا به امید تو

موقت

بهارجانم من تلگرام حذف کردم و شماره شما رو دیگه ندارم. رفیقم عزیزم مرسی از پیامت. شماره من رو از دوست مشترکمون بگیر یا اینجا شماره ی خودت رو برای من بگذار نازنینم.

تملی معاک*

زل میزدم بهش؛ گاهی بغضم میگرفت.

می پرسید چرا اینجوری نگاهم میکنی؟

میگفتم: باورت میشه حتی حالا که کنارمی دلتنگتم؟خیلی زیبایی مامان...به خودم حسودیم میشه که دارمت.  میخندید به حرفهام.

باغِ سبز

گفت نهالم!

و دلم لرزید

برای نهال...نهالی که پیشتر ستون های روحم رو ویران کرده بود.

رویای تو پایان ندارد*

ادمی که پنج ماه مادرش رو ندیده خیلی کارهایی رو که پیش تر براش سخت یا محال بود میتونه انجام بده؛ از ندیدنت سخت تر نداشتم. دیگه هیچی سخت نیست.

قلبم در تو می تپد

روز آخر مدرسه ها امسال؛ یازده تیر ماه بغضم گرفت. تک تکشون رو بغل کردم. آخرین نفر پرنیا بود که گریه م گرفت وقت رفتنش...چهارشنبه 9 مرداد بود. داشتم لیست حضور غیاب پر میکردم یکباره کسی از پشت بغلم کرد. برگشتم دیدم الهام بود و کنارش تینا و پرنیا و حانیه و آتنا و مهرناز و بقیه... گفتن خانوم دیدین یک ماه نشده برگشتیم. دلم پر از نور شد با دیدنشون.

از دوست داشتنیهایم

آدمهای دیر رنج؛ آدمهایی که بی خیال و سربه هوا و خونسرد هستند و هر حرفی اونها رو ازرده خاطر و پریشان نمیکنه. 


شادیم ابتر می مونه چون نیستی

همه بالا پایین می پریدن نشسته می رقصیدن میخوندن کف میزدن...
من اشک بودم و اشک و اشک. به صورت برادرم نگاه کردم دیدم هم دردیم.