از داداشم دلخور بودم. مامان گفت ناراحت باش ولی کینه به دل نگیر!
گفت فکر کن به من! قلب و کبد و ریه م از هم کینه به دل بگیرن بخوان سر به تن هم نباشه؛ اول من می میرم بعد خودشون.همه تون باهم که باشید من زنده ام.
الان که فکر میکنم چقدر این حرف ها بوی وصیت میده. دوست دارم فراموشی بگیرم.
این تو بودی کز ازل خواندی به من درس وفا را
این تو بودی کاشنا کردی به دل این مبتلا را
من که این حاشا نکردم از غمت پروا نکردم
دین من دنیای من از عشق جاویدان تو رونق گرفته
سوز من سودای من از نور بی پایان تو رونق گرفته
شکیلا آشفته حالی میخونه و من به این فکر میکنم که آدم نباید همه ی تخم مرغ هاش رو تو یه سبد بگذاره. کاش فقط یک نفر بودی.
بچه های مدرسه امروز میگفتن خانوم چرا مردها اینجوری شدن! ما دیگه به باباهامون هم اعتماد نداریم؛ همه ی مردها و پسرها همزمان با چندنفرن! چقدر ظالمانه ست رفتارهاشون.
جوابی نداشتم. گفتم اجازه بدین بعد درباره ش حرف بزنیم.