۲۲ مطلب در دی ۱۴۰۰ ثبت شده است

بی هیچ بازگشتی؛ رفت!

دیشب خواسته از پشت میزش بلند بشه که قلبش گرفته و افتاده زمین. بعدش چه شد؟ بعدی وجود نداشت. امروز رفتیم به خاک سپردیمش و به همین سادگی یکی از عزیزترین دوستانم دیگر جسم مادی ندارد. احساس میکنم بدنم حجم وسیعی از دلتنگی را در خودش جا داده و پوستم برای زندانی کردن این حجم دلتنگی نازک است. چیزی گلویم را زخم کرده؛ چیزی از جنس نبودنش...

Tu me manques

این تو را کم دارم فقط دلتنگی نیست؛ لنگ بودن است. انگار پیچ آخر گم شود یا مهره اش نباشد و لق بزند. همینقدر ملموس و واقعی؛ همین قدر شاعرانه.

شخصی سازی یک نظرگاه

روح داوود فقط در یک سنگ مرمر وجود داشت و میکل به روح، تجلی بخشید و این مترادف با نگاه مجسمه ساز بود که آفرینش رو نوعی خداگونگی در هنر می پنداشت.

سپهر سردیس داوود رو گذاشته روی کنسول و هربار که می بینمش برای خودم دعا میکنم داشتن یا نداشتن روح و جوهره رو در دیگران درست تشخیص بدم.

آرامِ من*

دی ماه افسردگی فصلی میاد سراغم؛ غم هست و غم نیست.

امسال یه پناهگاه جدید پیدا کردم؛ ورزش.

هر روز یک ساعت دویدن و یک ساعت جست و خیز کردن مرزهای جهانم رو جابه جا میکنه. دنیا بزرگتر از غمها میشه.

از دوست به یادگار زخمی دارم*

به حرف بابا بر مبنای نگه نداشتن جای زخم عمل کردم‌. گلس گوشی را عوض کردم. جای ونتیلاتور را لیزر کردم. مانده ای تو؛ تو که دوستت دارم و جایت در قلبم زخم شده. 

دروغ هایی که به خودمان میگوییم*

آدم های زیادی رو دیدم که در مرور روایت های زندگی خودشون وقایع رو تحریف میکنن و این یکی از ترس های مهم من هست که به خودم دروغ نگم. هرچند من هم ممکنه مبتلا به این ماجرا باشم.

* عنوان نام یک کتاب

۲۳ آذر

نه من زینب بودم نه آنجا مجلس یزید بود در شام ولی بلند شدم به اعاده ی حیثیت در دادگاهی که همه چیز بوی دروغ می داد. از در که آمدم بیرون سعید و فرشید و مریم و دخترعموهای مامان و عموی مامان و دوست پدربزرگ همه ایستاده بودند با لبخند و دلشوره نگاهم میکردند. جای مامان بابا و امید عجیب خالی بود. مرگ گاهی عزیزان ما را زنده زنده در کام میکشد.

بهانه ی یک شروع

یک از خدا باخبری کتابِ "منِ او" را معرفی کرده بود که بخوانم. کرمانشاه آن سال زلزله بدی آمده بود. آرتیمی قلبی بابا باعث شده بود در بخش قلب بستری شود و من مانده بودم کنارش و کتاب را میخواندم. بعد از این کتاب _نمیدانم چه شد_سراغ یادگیری زبان فرانسه رفتم. هرگز فکرش را هم نمیکردم سالها بعد قدردان حال آن روزهایم باشم‌ ولی هستم.

 

نقض قانون هم ارزی

بجز سکه های طلا که حدود ۸۰۰ تا ۹۰۰ صوت است و کارگاهی تولید میشود و به نام سکه یک گرمی پارسیان شهرت دارد شکلی دیگر از سکه های یک گرمی هست که مثل سکه بهارآزادی و نیم سکه و ریع سکه بانک مرکزی ضرب میکند و مثل پول های رایج شماره سریال دارد و ارزش ریالی آن هم بیش از دوبرابر سکه گرمی کارگاهی ست. اینها را گفتم به چی برسم؟ ظاهرهای مشترک هرگز نشان نمیدهد هیچ دو مشابهی هم ارز با یکدیگرند.

جای دستهاش بوسیدنی ست

محافظ گلس صفحه ی گوشی از چندجا شکسته.گوشی دست تبسم بوده که شکسته و من این آثار شکستگی را دوست دارم. راستش اگر دیوانگی تلقی نمیشد روزی چندبار این اثر منحصر به فرد دستان کوچکش را می بوسیدم‌.