یه بار سمج پرسیدم مامان من ناخواسته بودم؟
گفت اون وقتها سقط جنین راحت تر از حالا بود و سالم نگه داشتنش خیلی سخت تر. کورتاژ و هزار راه دیگه برای سقط بود اگر نمیخواستمت. انتظارش رو نداشتم همچین خوش شانسی بزرگی سراغم بیاد که تنها دخترم خواهردار بشه. وقتی منتظرت بودم روزهای سخت و خوشی بود. مثل روز آخر ماه رمضان که پشتش عید ایستاده. آخرین باری بود که باردار میشدم و تو عیدیش بودی. گفت خوشم اومد که سماجت کردی به این دنیا بیای؛ گفت ممنون که با لجبازیت برای به دنیا اومدن همه رو خوشحال کردی.