۱۴ مطلب در آذر ۱۴۰۰ ثبت شده است

جانان مایی

خدایا 

من میدونم نگاهت رو از ما برنداشتی

اما میشه حرارت و گرمای نگاهت باز هم بر ما بتابه؟ 

در عین بی نیازی از همه ی دیگران؛ سخت محتاج نگاه رضایتت هستیم.

علاقمند شما؛ بنده 

جهت یاداوری

حرفهای آدمها یادمون میره

اما حسی که با حرفهاشون به ما دادن؛ نه.

ای اه طولانی من*

مامان دستهام رو لمس کن که بدونم هستی و قوت قلب بگیرم

ناآرومم

و تو از تمام جهان، آرامشِ منی.

تو همانی که دلم لک زده لبخندش را*

آقارضا

آخ که چقدر جات خالیه

و من همیشه به امید دیدارت سرخوش و دلخوشم.

خیلی دوستتون دارم.

کهکشان

امروز ساعت ۷ صبح یکی زنگ زد و گفت بسته دارید. یک سبد گل صورتی بغل کردنی بود با ربانی به همین رنگ...پیام داد خواستم بگم کنارتم و مراقبت هستم همیشه؛ حالا برو دوباره بخواب.

دیوونه ی مهربونیهای مریمم؛ آغوشش برای من حکم نقشه ی گنج را دارد.

اندازه های جدیدم

امروز، روز سختی بود اما نه برای منی که پدر و مادرم را در خاک کاشتم تا جوانه بزنند. نمردم و اهمیت ندادم و ادامه دادم به زنده بودن.

من آدم سرسخت و دل نازکی شدم که نیاز به مراقب بیشتری از جانب خودم دارم.

میزنم خود را به آتش بی دریغ*

پاکت مدارک را که آورد؛ محتویاتش را چک نکردم. خوش بین نیستم به ادمها اما خوش بینی ام را به چند نفر باید حفظ کنم. جهان به نور زنده ست؛ به کورسویی نور.به امید شاید و به ایمان قطعا

هرجا هستی خوش باشی رفیق

اهن پاره که دوست داشتنی نیست اما همراهی الفت می آورد؛ انس که بگیری دلتنگ میشوی و من به ماشینم انس گرفتم. چون ۹۶ هزار کیلومتر با من راه رفته. محرم بوده و رفیق و خوب با اینهمه میخواهم نارفیقی کنم و بسپرمش دست یک غریبه.

یک پلاک جدید رویش نصب میکنند و من دیگر پیدایش نخواهم کرد.

بالاخره جرئت کردم

من یک والد سرزنشگر درونی فعال دارم که همیشه درصحنه ست و صدایش در سرم می پیچد. ولی همان والد خشن و کمال طلب هر روز صبح به من یادآوری میکند خودت را بابت شجاعت رهاکردن یک شغل آزاردهنده دوست بدار.

سیب سرخ درخت ممنوعه

چیزهای ممنوعه را با از دست دادن تو فهمیدم. 

یادگرفتم عشق بی تو هم میتواند وجود داشته باشد و این باشکوه ترین خواب ترسناکی بود که در بیداری دیدم.